دیا نگاه آخر و به اتاقش انداخت
حلقه ها و شمع و فندک و روی میز گذاشته بود و صندلی ها رو یکم عقب کشیده بود
داشت پرده ها رو مرتب میکرد که در باز شد
با ترس به سمت در چرخید که جیمین و دید
جیمین با خنده و غذاهایی که دستش بود وارد اتاق شد و گفت: نترس بابا منمدیا نفس عمیقی کشید و گفت: تهیونگ هنوز تو حمومه؟
جیمین سر تکون داد و گفت: آره جونگ کوک هم گفت که میتونه چند دقیقه بیشتر نگهش داره
دیا سر تکون داد و غذا ها رو با کمک جیمین رو میز چید
خواست به سمت در بره که هوسوک در و باز کرد و گفت: من اومدمممممممدیا سریع جلوی دهنش و گرفت و گفت: تهیونگ میشنوههههه آروم بگو
هوسوک و کشید تو و در و بست
هوسوک نوشیدنی هایی که گرفته بود و پایین میز گذاشت و جیمین متوجه شد که جام یا لیوانی نیاورده سریع به سمت در رفت تا چند تا جام و لیوان بیاره و دیا هم در و پشت سرشون بستچند دقیقه گذشت و دیا نمیدونست جیمین و هوسوک دارن چیکار میکنن خواست در و باز کنه و بیرون و نگاه کنه اما در اتاقش زده شد و صدای ته رو شنید: دیااااااااا بیا بیرون کارت دارم
دیا شوکه بزاقش و قورت داد و با استرس گفت: د...دارم لباس عوض میکنم صبر کن
ته هومی کرد و گفت: زیاد طولش ندیا کارت دارم
خیلی کم پیش میومد که ته اینجوری به اتاقش بیاد و بگه باهاش کار داره و یکی از اون موارد خاص دقیقا همین شب بود
چند دقیقه طول کشید و بالاخره دیا خودش و از در بدون اینکه داخل معلوم بشه رد کرد
تهیونگ جلوی جیمین و هوسوک وایساده بود و داشت ازشون چیزایی می پرسیددیا موهاش و مرتب کرد و گفت: چی شده تهیونگ
ته نگاهی به دیا کرد و گفت: تو که لباست همونه
دیا نگاهی به خودش کرد و با لکنت گفت: ا...اون چیزی که میخواستم پیدا نکردم برای همین بی خیال شدم
ته هومی کرد و به سمتش اومد. با حالتی که انگار داره به مادرش شکایت میکنه گفت: این دو تا دارن یه چیزی و قایم میکنن و نمیگن هم چیه
دیا نگاهی به جیمین و هوسوک کرد
هر دو روشون و چرخوندن و نهایتا چیزی به ذهن دختر رسید
دست ته رو کشید و گفت: آها خوب شد دیدمت میخواستم یه چیزی بهت بگمموقعی که داشت ته رو دور میکرد نگاهی به کوک کرد و سر تکون داد تا اونا وارد شن و چیزایی که مونده رو درست کنن
ته رو که داشت با تعجب نگاهش میکرد و از اونجا دور کرد و تو نقطه کوری کنار خودش نگه داشت
جوری که نتونه جایی و ببینه
![](https://img.wattpad.com/cover/296006577-288-k494312.jpg)
YOU ARE READING
kookv frozen fire [ Completed ]
Fanfictionآتش یخ زده 🍸 کاپل: کوکوی ، هوپمین ژانر: تخیلی گی اسمات هپی اند عاشقانه جیمین: جون کوک در خطره اون باید برگرده هوسوک: چند ساله گم و گور شده کجا پیداش کنیم؟