PART 17(Threat)

171 26 11
                                    

🔞این پارت محتوای جنسی خشن داره بیبی مواظب خودت باش🔞
فردا صبح از زبون ا/ت
نور به چشمام خورد فهمیدم که پرده ها کنار زده شدن دستم کشیدم روی تخت و فهمیدم جای تهیونگ خالیه ....... اوووف یعنی کجاست که دیدم یه کاغذ اونجاست
بیبی هر موقع بیدار شدی بیا طبقه پایین نگرانم نباش از طرف ددیت
یعنی چیکارم داشت لباسم رو عوض کردم و یکم به صورتم رسیدم و یکم مرتب کردم حتما یه کاری داره که وقتی در رو باز کردم گل های رز روی پله ها بودن دنبالشون کردم و اخر سر هم رسیدم به حیاط وقتی حیاط رو دیدم ..............
مامان بابا ؟
+ دخترِ بابا
_ با.... بابا ...... آه
بدو بدو رفتم بغل بابام و مادرم از دور داشت منو نگاه میکرد و همه پسرا هم بودن با ا/ن و داشتن جیغ و هورا می‌کشیدن
_ مامان
^ عزیزم چقدر تغییر کردی توی این یک سال
یهو گریم گرفت و بغل کردم
€ اوووو ا/ت اگه اینقدر دلتنگ بودی به تهیونگ میگفتیم زودتر این ایده به ذهنش برسه
_ تهیونگ؟
= فکر کنم بالا منتظرته
_ مامان، بابا
^ برو عزیزم برو ..... ولی
بدو بدو رفتم توی اتاق ها رو گشتم و اخر سر اون رو توی یه اتاق بچگونه پیدا کردم که تو بالکن داشت بیرون رو نگاه میکرد
_ تهیونگ
که برگشت و انگار داشت گریه میکرد
¥ ا/ت ....... سوپرایز
صداش سرشار از غم بود
_ خرس زمستونیم چش شده؟
که رفتم پیشش و اشکاش رو پاک کردم و دستام رو روی گونش گذاشتم اونم دستم رو بوسید
¥ هیچی نیست
_ اما چشات اینو نمیگه
¥ خیلی خوبه که خوشحالی این برآن خیلی مهمه
که بغلش کردم
_ من خیلی بهت مدیونم تهیونگ
¥ من تا ابد بهت مدیونتم .... باعث شدی تنها نباشم
که از بغلش اومدم بیرون
_ چی داری میگی
¥ مامان بابام اون ها رو خیلی کم میتونم ببینم نمیخواستم این درد رو تو هم بکشی ..... البته همین چند وقت پیش دیدمشون اون موقع سرت شلوغ بود..........
_ آه تهیونگ ....... تو ....... من........ پسرا....... ا/ن....... مادربزرگت...... آرمی ها ..... ما کنارتیم تو اصلا تنها نیستی هیچ آدمی تو این کره خاکی تنها نیست اینو بهت قول میدم
¥ آه ا/ت ..... بدون تو چیکار میکردم
_ من بدون تو چیکار میکردم
که اومدم و لباش رو بوسیدم و اونم دستهای مردونش رو دور کمر ظریفم گذاشت
@ خوشگلا
که یهو منو تهیونگ از هم جدا شدیم
_ آه مامان بزرگ
@ چرا وایستادین
¥ انتظار نداشته باش که....
@ باشه حالا بیاین پایین مادر پدرت منتظرتن
که دست تهیونگ رو گرفتم و رفتیم پایین
_ مامان.... بابا
^ اوووو عزیزم ..... مت کجاست پس ایشون کیه؟
_ خب با دوست پسرم آشنا بشین کیم تهیونگ
¥ سلام
+ عزیزم میشه حرف بزنیم
........
^ چه خبره
_ مامان بابا بزارین بهتون همه چیز رو بگم ..... دیگه وقتشه
.............
از زبون تهیونگ
¥ نکنه منو قبول نکنن
€ پسر اروم باش اون بیچاره ها از چیزی خبر ندادن
£ اره میخوای به جک بگم حالت جا بیاد
& جیییین
£ چیه؟ بدبخت نگا داره پر پر میشه
¥ جین مرسی که آرومم میکنی
£ خواهش
× خب اینقدر نمک نریزین تهیونگ همه چیز رو نمیشه با حدس برد جلو الان هم میان میبینیم نتیجه چیه باشه؟
که دیدم در اتاق باز شده
من سریع از جام بلند شدم و ا/ت و مادر پدرش همه ساکت بودن
+ دامادم حالش چطوره؟
که پدرش اومد و بغلم کرد و ا/ت از دور بهم گفت که خیالم راحت باشه .......
خلاصه کلی با هم گرم گرفتیم و ا/ت و مادربزرگ هم کلی باهم میخندیدن ....... اگه پدر و مادرم هم اینجا بودن خوب میشد ولی خب بعدا هم میشه واقعا جاشون خالیه
فردا صبح از زبون ا/ت
_ خیل ممنونم واقعا بهمون خوش گذشت
@ حتما دوباره بیاین تازه میخوام یه چیزهایی بهت بگم که
¥ خب دیگه بسه داره بحث باریک میشه
@ عزیزم مواظب همدیگه باشین
¥ تو هم مواظب خودت باش باشه؟
@ باشه عزیزم خداحافظ
سوار ماشین شدیم جیمین و ا/ن یه ماشین مامان بابا یه ماشین و بقیه پسرا هم یه ون داشتن
_ این چند روز چه اتفاق های جالبی افتاد
¥ آره البته به لطف من
_ باشه قربان دست شما درد نکنه حالا خوب شد؟
¥ پامم ببوسی حله
_ اعععععع
کلی خندیدیم
واقعا این چند روزه و چند ماه وقتی از اون خونه و کافه رفتم و اومدم کره واقعا همه چیز برام رویایی شد ...... من.... تهیونگ و یه خونه عاشقانه و با پسرا و ا/ن..... واقعا بدون تک تکون نمیتونستم به اینجا برسم
رسیدیم خونه مشترکمون
& آخیش اخر رسیدیم چقدر راه طولانی بود
£ ولی می ارزید من که خیلی حال کردم
@* من برم چرت بزنم بای فعلا
€ اگه نمی‌رفت جای تعجب بود
= خب خب کی شام درست میکنه؟
£ طبق معمول من
× به خدا این روغن و ماهیتابه دستات رو میبوسن جین هیونگ
_ جین منم بهت کمک میکنم
£ مگه تو بلدی
_ مامان بزرگ بهم یاد داده وایستا
# پس منم بیام یکم تو کلاس آشپزی چیزی یاد بگیرم
_ اره حتما بیا حتما مفیده برات
از زبون تهیونگ
من و جیهوپ و جونگ کوک و نامجون توی بالکن داشتیم به ا/ت و جین و ا/ن و جیمین نگاه میکردیم که هم میخندیدن و هم آشپزی میکردن
€ صد در صد این خوشمزه ترین غذای دنیا میشه
× آره پر از عشق و محبت هست
= خیلی خوبه که ا/ت اینقدر خوشحاله زمانی که اونور بود خیلی تحت فشار بود
¥ آره ....
× تهیونگ فکرت خیلی خوب بود برای دایگو
€ آره چی شد به ذهنت رسید
¥ اون زمان ها که تازه با ا/ت آشنا شدم عکس مادربزرگم رو دیدم و خیلی از اون عکس تعریف کرد منم گفتم هر وقت اومدن اینجا ببرمش دایگو
€ اووووووو باریکلا خیلی صبور بودی
× آره من والا این همه صبر تهیونگ رو ندیده بودم
= آره واقعا خیلی عجیبه ..... تغییر کرده
همینجور بچها داشتن حرف میزدن و من فقط داشتم به لبخند های ا/ت نگاه میکردم ‌........ مثل فرشته ها می‌خندید...... اینکه اون خوشحال هست برای من یه دنیا می ارزه
= هی هیونگ...... کجایی بیا بریم داخل
¥آره بریم
از زبون ا/ت
رسیدیم خونه و منم لباس راحتی پوشیدم و رفتم توی اتاق خواب که دیدم تهیونگ لبه تخت نشسته
_ خرس زمستونی من چطوره
¥ امروز خیلی خوشحال بودی منم الان دارم به این فکر میکنم
منم رفتم کنارش و دستم گذاشتم دور بازوش و سرم رو روی شونش گذاشتم اونم سرش رو روی سرم گذاشت
¥ خیلی دوستت دارم
_ من بیشتر
¥ من بینهایت بیشتر
🔞🔞🔞🔞
که سرم رو اوردم بالا و لبام رو روی لباش گذاشتم........ اون اول ناله کرد و من بیشتر تحریک شدم و بیشتر می بوسیدمش ...... اونم دستاش دستاش دور کمر گذاشت و منو رو تخت خوابوند
¥ آه بیبی میدونی چی میخوام
_ آه تهیونگ دلم برات تنگ شده بود
¥ ددی میخوادت
کع زبونش رو واردم کرد و همه جای دهنم رو کشف میکرد با بوسه ایی صدا دار از هم جدا شدیم و اون ناله کرد
که یهو یه گردنم حمله کرد
_ تهیونگ ..... مارک
¥ بیبی من باید از ددیش مارک داشته باشه نه؟
که یهو یه گاز عجیبی به گردنم میزنه و من ناله هام شروع میشه اونم چندین بار این کار رو میکنه ...... قطعا وقتی فردا بیدار شم گردنم همش کبود باشه
تهیونگ اروم اروم اومد پایین
¥ خوردنی من
نفسش داشت دیوونت میکرد که یهو لیس زدن بهت رو شروع کرد هیچوقت از این کار خسته نمیشد ......... ناله بلندی سر دادم
_ آه ته ........
¥ اوووم .... چاگی.........
مَک های بزرگی میزد و منم هر بار با آیت کارش نالهام بلند میشد
_ دارم میامممم
که فورا مایع اومد بیرون و تهیونگ قورتش داد
¥ ههههه لعنتی چرا هر دفعه خوشمزه تر میشی
_ آه تهیونگ فردا
¥ شششششش
که دوباره منو بوسید .....‌... انگار دیوونه شده بود ...... که همینجوری دستش رو آروم آورد پایین و با پوصیتم بازی می‌کرد........ کع یهو انگشت فاکیش رو واردم کرد
_ آه .....
¥ چاگی........ میخوای منو نه؟ بگو منو میخوای
_ تهیونگ زود باش ...... دیگه نمیتونم تحمل کنم
تهیونگ همین جمله رو میخواست پس فورا روم خیمه زد و عضوش رو به داخل فرو برد
_ آه ته..... درد داره
ولی تهیونگ اصلا گوش نداد ...... و همینجوری ضربه میزد و ناله میکرد ...... واقعا تشنه بدنم بود
_ ته.....
هی به بازوش میزدم که بس کنه ولی گوش نمیداد .... داشت بهم صدمه میزد
_ تهیونگ........
اون بیشتر ناله میکرد و اینقدر بلند بود نالش که صدای من به گوشش نمی‌رسید که یواش یواش چشمام بسته شد
از زبون تهیونگ
آه آه چاگی آه ......... خیلی دلتنگ بدنش بود
........ دیواره داخلش داشن با عضوم بازی میکرد و با هر حرکتم ناله اییی بلند میشد که بعد از چکد دقیقه فهمیدن ا/ت دیگه تکون نمیخوره
¥آه بیبی ........ بیبی .......ا/....ت ا/ت........ا/....... تتتتتتتتتتتت نه نه نه نه ...... من چیکار کردم لعنتییییی
ا/ت رو زود بلند کردم و وان گرم رو پر کردم و گذاشتمش داخل و زیر شکمش رو ماساژ دادم
¥ ا/ت منو ببخشید (بغض) من احمق بودم ...... فقط چشات رو باز کن
لعنتی تهیونگ چه غلطی کردی ..... اروم اروم زیر شکمش رو ماساژ دارم که اخر سر خونش اومد بیرون ......... خیلی زیاد بود واقعا زیاده روی کرده بودم بعد از اینکه تنش رو آب زدم بردمش رو تخت ....... هنوز چشماش بسته بود کنارش دراز کشید و باز زیر شکمش رو دست زدم با اینکه هنوز ارضا نشده بودم مجبور شدم عضوم رو دست بکشم که از این درد خلاص شم........ بعد از چند دقیقه ماساژ دادنش چشمام سنگین شد و .......
فردا صبح از زبون ا/ت
آیییییی ....... اووووف ....... ساعت چنده ....... ساعت ۶ بود کلاس من ۹ شروع می‌شد باید یواش یواش آماده میشدم باید دوش بگیرم ..... چرا موهام خیسه ....... ته ........ دیدم خوابه و دستش زیر شکممه...... حتما دیشب فهمیدم سر عملیات بی هوش شدم نگرانم شده ....... مهربون ترین مرد ....... که یاد حرف مادر بزرگ افتادم
تهیونگ خیلی آدم ضعیفیه همش با احساساتش تصمیم میگیره
واقعا حق با ایشون بود ...... هیچ وقت فکر نمیکردم کیم تهیونگ عضو بی تی اس اینقدر احساسی باشه
¥ اووووووم....... چاگی
_ صبح بخیر خرس زمستونی
¥ شکمت درد نمیکنه؟
_ یکم درد رو داره تو نگران نباش
¥ کلاست
_ نه سه ساعت دیگست
¥ اوووم ....... چقدر احمقم
_ چرا؟
¥ دیشب نزدیک بود بهت صدمه بزنم ....... واقعا خیلی بی‌شعور بودم
_ هی ........... بس کن الان میبینی حالم خوبه باشه؟
¥ باشه
_ دیگه تکرار نشهااااا؟
¥ چشم قربان هههه بیا بغلم
که سرم رو روی سینه پهنش گذاشتم ..... صدای قلبش تو گوشم میپیچید ..... قلب کیم تهیونگ........ انگار صدای قلبش هم با بقیه فرق داشت ....... انگار یه جور دیگه میتپید ......
بعد از زبون ا/ت
_خب اینم از کیف دیگه برم ........ تهیونگ من دارم میرمممم
¥ وایستا منم بیام
_ کجا؟
¥ برسونمت
_ دیوونه شدی اگه یکی
¥ اشکال نداره چون منم کار دارم ......بعد با ماشین مدل بالا که نمیریم که ماشین معمولی هم دارم نگران نباش
_ خب خوبه
یه ماشین کوچولوی باحال اونور پارک شده بود با دیدنش خندم گرفت
¥ چرا میخندی
_ اخه اصلا بهت نمیاد اینجور ماشین ها سوار شی
¥ بیا اینقدر نمک نریز
که دستم رو گرفت و زود سوار ماشین شدیم ....... بعد از چند دقیقه رسیدیم
¥ مواظب خودت باش
_ تو هم
لباش رو بوسیدم و رفتم طرف دانشگاه ا/ن رو دیدن و بدو بدو رفتم سمتش
# اووووو اجی من با دوست پسرش میاد
_ اره ولی ای کاش میشد همه دنیا ببینن
# اره منم همین حس رو دارم ..... اشک
_ حالا خانم اشک بیا بریم داخل
رفتیم داخل....... همه دانشجو ها یه جوری به من نگاه میکردن ....... آخر سر هم راه رو برای ما بستن
_ چیزی شده؟
# منم پای تو رسیدم اینجا
+ ا/ت
_ واییی نه
# بدبخت شدیم
+ دانشجو ها ممنونم
# تو اون ها رو خریدی
+ کی از پول بدش میاد؟
_ چی از جونم میخوای
+ جونت رو نمیخوام خودت رو میخوام بفهم
# ولش کن وگرنه
+ وگرنه چی ....... چیکار میخوای بکنی ..... ا/ن تنهامون بزار
# چی؟ من عمرا ا/ت رو تنها بزارم
+ میدونی اگه نری چی میشه؟
_ ا/ن برو....
# اخه
_ لطفا......
ا/ن اونجا رو ترک کرد و فقط منو مت توی راهرو دانشگاه بودیم
_ چی میخوای؟ ها؟ اقا من دیگه چیکار کنم که بفهمی دیگه چیزی بین منو تو نیست
+ تو هنوز اون شب رو ول کن نیستی نه؟
_ اگر ول کن شدم ..... دیگه عاشقت نیستم ..... من تهیونگ رو دوست دارم تمام
+ ا/ت حواست باشه چی میگی
_ من عاشق شدم به تو چه ربطی داره...... راستی اخر شبی که با من بودی یه سیلی خوابوندی در گوشم ....... تهیونگ هیچ وقت این کار رو نمیکنه
که مت یهو اومد و منو چسبوند به دیوار....
+ اگه یه بار دیگه اسمش رو بگی
_ چیکار میکنی ها؟
+ زندش نمیزارم
تو چشماش تنفر رو دیدیم و فهمیدم شوخی نمیکنه
+ بدون اگه پاشو از گلیمش دراز تر کنه میکشمش ا/ت میدونی این کار رو میکنم...... اگه به حرف هام گوش ندی میکشمش اون وقت هر عضوش رو توی یه گوشه از این شهر میبینی....... اینو بِدون که ول کنت نیستم
ترس همه جام رو گرفته بود
_ مت ........ تو این نیستی
+ عشقت منو به این حال انداخت ...... نابودم کرد عشقت
نفس های گرمش روی صورتم پخش شد انگار میخواست منو ببوسه که وایستاد........
+ تا زمانی که مال من نشدی نمیتونم کاری کنم
زود از اونجا رفت ........ نفس رو بالا آوردم....... دستم رو روی گردنم گذاشتم انگار هر نفسش منو خفه میکرد...... نه تهیونگ نباید میمرد ........ نه دویاره نه .........

¤¤¤¤¤¤¤¤¤
فینیشششششش ..... میدونم مت دیگه رو مخ شده ولب باید تحمل کنی بیبی ......

🥲DORY LOVE TOU🥲

I CAN'T WITHOUT YOUWhere stories live. Discover now