سه روز بعد
صبح با صدای آلارم گوشی بیدار شدم ..... امروز تولد تهیونگ بود و جونگ کوک قرار بود با من بیاد بریم خرید وسایل و لباس .... منم یه صبحانه مختصر خوردم و دوش آب گرم گرفتم و لباسم رو زود پوشیدم
دینگ دینگ.... دینگ دینگ دینگ
_ اوووومدم
در رو باز کردم و جونگ کوک رو دیدم چه تیپ خفنی زده بودJ: زود باش دیر شداااا
_ دوثانیه هم نشده اومدی بعد میگی دیر میشه
J: بحث رو تموم کن دیگه زود باش کلی کار داریم
_ باشه وایستا کیفم رو بیارم بعد میریم
سوار ماشین جونگ کوک شدیم و وارد داخل شهر رفتیم
J: کسی که خبر نداره؟
_ نه خیالت راحت
J: پس قراره تهیونگ بدجور سوپرایز بشه ..... این چند روزه بدجور سراغت رو میگرفت
_ واقعا؟( باحالت خوشحالی)
J:( چپ چپ نگاه کردن).... اوووو یکی دلش بدجور داره بال بال میزنه
_ نه .... یعنی تعجب کردم... کلا تعجب هام این شکلیه
J: ا/ت ما الان یک ساله میشناسیمت نمیخواد چیزی رو از ما پنهون کنی خب؟
که برای هم دردی جونگ کوک دستم رو گرفت ..... منم با شمهای گشاد بهش نگاه کردم
J: (خنده خرگوشی) تو خوب میدونی من با خانم ها زود جور میشم قصدم چیز دیگه ایی نیست منحرف
_ تو از کجا فهمیدی من منحرف شدم
J: خب دیگه رسیدیم بقیه بحث برای بعد
وارد یه فروشگاه شدیم
+ سلام آقای جئون خیلی خوش آمدین
J: خیلی ممنون آقای هانگ امروز که میدونین چه روزیه درسته؟
+ البته و من هم سفارشتون رو اماده الان تحویلتون میدم فقط یکم طول میکشه میتونید بشینید
J: ممنونم
روی صندلی گوشه فروشگاه نشستیم..... فروشگاه خالی بود انگار این فروشگاه شخصا فقط برای بی تی اس بوده
بعد از چند دقیقه دیدیم کلی بادکنک و جعبه کادو و ار همه مهمتر یک کیک خیلی بزرگ توت فرنگی که روش نوشته بود
تهیونگ تولدت مبارک
واقعا اعضا چقدر به فکر همدیگه هستن و مواظب همن و به فکر خوشحالی همه هستن واقعا این منو خوشحال میکرد که اگه حتی من پیش تهیونگ نباشم پسرا هستن
CZYTASZ
I CAN'T WITHOUT YOU
Romansتهیونگ آیدل مشهور و موفق دیوانه وار عاشقت بشه ولی روزگار و سرنوشت باعث بشه این عشق زیاد موفق نباشه فکر میکنی اخر این عشق خوب هست یا بد می تونی تا اخر راه به این سختی با تهیونگ باشی شاید سرنوشت چیز دیگه ایی بخواد