# میخواستم بدونم امروز وقت داری بیای کتاب خونه باهم درس بخونیم
_ باشه حتما ساعت ۶ چطوره؟
# عالیه پس منتظرتم دختر
_ فعلا
از حیاط اومد بیرون که مت رو دیدم جلوی مدرسه منتظرمههمه دختر های کالج داشتن نگام میکردن. سوار شدم.
÷ ا/ن چیکار داشت؟
_ قراره ساعت ۶ برم باهاش کتابخونه درس بخونم
÷ چه خوب
_ تو نمیای
÷ نه من اصلا نمیتونم تو کتابخونه درس بخونم همش بلند درس میخونم نمیشه
_ آها باشه هر جور راحتی....
÷ چیزی میخوای بگی
_ نه فقط زود برسیم هتل که برای ساعت ۶ آماده بشم
زود منو رسوند هتل و رفتم توی اتاق. آماده شدم و رفتم تا برم کتابخونه چون نزدیک بود دیگه مت منو نبرد. وارد کتابخونه شدم ا/ن از قبل اومده بود براش دست تکون دادم و رفتم پیشش._ سلام ( آروم)
_ سلام بیا شروع کنیم
از ساعت ۶ تا ۱۱ شب نشستیم داشتیم میخوندیم که مت بهم پیام داد
ا/ت کجایی منتظرتم شام رو باهم بخوریم
باشه مت الان میام
# اووووف خیلی خسته شدم همه هم رفتن بهتره ما هم بریم
_ آره منم برم مت منتظرته
# مگه تو و مت با هم زندگی میکنین؟
_ نه توی یه هتل هستیم
# آها بهتون خوش بگذره میخوای برسونمت؟
_ نه همین نزدیک هست هتل
# دختر بیا شب میشه خطرناکه
_ باشه بیا بریم پس تا دیر نشده
ا/ن منو رسوند و با هم خدافظی کردیم.
STAI LEGGENDO
I CAN'T WITHOUT YOU
Storie d'amoreتهیونگ آیدل مشهور و موفق دیوانه وار عاشقت بشه ولی روزگار و سرنوشت باعث بشه این عشق زیاد موفق نباشه فکر میکنی اخر این عشق خوب هست یا بد می تونی تا اخر راه به این سختی با تهیونگ باشی شاید سرنوشت چیز دیگه ایی بخواد