PART 29(Break)

327 27 18
                                        

از زبون ا/ت
توی ماشین مت بودم و مت تمام راه دستم رو گرفته بود انگار نمی‌خواست ازش فرار کنم ..... منم با بی توجهی سرم رو سمت شیشه ماشین بدم و به هوای بارونی بیرون نگاه میکردم نگاه سنگینش رو حس میکردم و اخر سر سکوت رو شکوند: ا/ت نمیخوام ناراحت باشی وقتی پیشم هستی...... لطفا قراره خوشبختت کنم ولی من هنور نه حرفی زدم نه حتی نگاهم رو از شیشه تکون دادم

 لطفا قراره خوشبختت کنم ولی من هنور نه حرفی زدم نه حتی نگاهم رو از شیشه تکون دادم

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

+ میشه یه چیزی بگی
منم با این حرفش پوزخند مسخره ایی زدم و گفتم: حرف....... چه حرفی؟ وقتی به زور منو از کسی واقعا دوسش دارم‌دور میکنی حرفی برای گفتن وجود نداره
دیدم با کلافگی زیاد داره به جاده نگاه میکنه و فشار دستش رو روی دستم حس کردم پس ادامه دادم: مت تو همیشه به فکر خودتی همیشه حتی به فکر منم نیستی! اصلا برات اهمیت نداره که من واقعا دوستت دارم یا نه؟ اینجوری میخوای خوشبخت شی؟

که ناگهان مت ماشین رو یه گوشه نگه داشت و از ماشین پیاده شد ...... من از ماشین پیاده شدم و دیدم که مت به ماشین تکیه داده و فهمیدم داره گریه میکنه: مت؟ خوبی؟
اون بدون توجه به سوالم حرفش رو شروع کرد: تو هم عاشق شدی ا/ت نه؟ اما مثل من عاشق نشدی .... من درحدی عاشقت شدم که همه فکر میکردن من دیوونم اما ..... من فقط عاشقت شدم همین.... مگه عاشق شدن حق همه نیست؟ مگه عاشق شدن جرمه؟ ها؟ ا/ت من عاشقتم

جمله آخر رو با بغض دردناکی گفت و من فقط داشتم به جاده خالی نگاه میکردم: از همون روزی که تو رو توی هتل دیدم قلبم لرزید دست و پام رو گم میکردم هر دفعه که میدیدمت ا/ت خواهش میکنم یه فرصت بهم بده که بهت نشون بدم که واقعا میتونم خوشبختت کنم
به راحتی یه قطره اشک از چشمام پرید فقط بخاطر مردی که قبلا دوسش داشتم ولی بهم خیانت کرده بود بهم نزدیک بود تجاوز کنه به مردی که منو از عشقم جدا کرد و بت عث تمام ترس و بدبختی هام شد

_ مت
+ جانم

_ تو باهام چه کارها که نکردی....... منو از تهیونگم دور کردی حتی نذاشتی براش نامه بزارم که بگم حداقل برای مدتی خونه نیستم که خیالش راحت شه ...... نذاشتی حتی با ا/ن خدافظی کنم ...... نذاشتی نذاشتی نذاشتی مت بسهههههه من نمیتونم خستم خستههه

گریه هام بیشتر شدن ولی مت زود اومد طرفم و اشکام رو پاک کرد: نه نه تو نباید گریه کنی ‌..... ا/ت من طاقت دوری تو رو ندارم اینو میدونی
مت که داشت باهام حرف میزدم چشمام رو به طرف جاده کردم دیدم فقط منو مت اینجاییم پس میتونم فرار کنم

I CAN'T WITHOUT YOUDonde viven las historias. Descúbrelo ahora