PART 1(The first meeting)

917 88 39
                                    

از زبان ا/ت:
ساک هام رو جمع کردم. هیچ وقت فکر نمیکردم زمان اینقدر زود بگذره. پروازم دو ساعت دیگه بود و باید به فرودگاه تهران می رفتم. مامان و بابام خیلی برای اینکه مهاجرت کنم تلاش کردن. زبان یاد گرفتم و کلی درس خوندم تا معدلم به اون نمره مورد نظر برسه. یکی در رو زد.
_ بیا تو
+ عزیزم آماده ایی؟
_ بابا خیلی سخته از اینجا برم هیچ وقت فکر نمیکردم واقعا یه روزی برسه که مجبور باشم شما و مامان رو ترک کنم.
+عزیزم بعضی موقع ها باید برای آیندت چیز های خوب رو فدا کنی مگه تو آینده خوب نمیخوای
_ چرا میخوام ولی...
+ ولی نداره عزیزم اینجا آینده ایی نداری آینده تو بیرونه
× عزیزم آماده ایی
_ اومدم مامان
وقت رفتن بود. بابا بخاطر کاری که داشت نتونست منو تا فرودگاه همراهی کنه ولی باهاش خداحافظی کردم. منو مامان سوار ماشین فرودگاه شدیم. رسیدیم. نشستیم روی صندلی هواپیما. همه داشتن برای خرید بلیط و جا به جایی ساکهاشو ن بدو بدو میکردن.
_ مامان کمکم میکنی؟
× مامان همیشه کنارته عزیزم
با هم رفتیم. همه کار ها رو کردیم.
$ پرواز کشور ا/ج در حال پرواز است لطفا مسافران وارد هواپیما شوند.
_ مامان
× عزیزم وقت رفتنه مواظب خودت باش. اون توصیه هایی که بهت کردم رو یادت نره عزیزم
_ خیلی دوستت دارم _ بغل_
× مامان دلش برات تنگ میشه خوب درس هات رو بخون باشه
_ باشه
مامان صورتم رو بوسید و من رفتم و سوار هواپیما شدم.
= خانم شما صندلیتون شماره ۱۱۲ هیت بفرمایید
_ ممنونم
به پنجره هواپیما نگاه کردم. هواپیما پرواز کرد. فرودگاه رو دیدم که مثل نقطه شده بود. نقطه ایی که تمام وجود و قلبم رو گرفت. بابا راست می‌گفت باید برای آیندم خانوادم و کشورم رو ترک میکردم.
= خانم چیزی نیاز ندارید
_ نه ممنونم
همینجوری که داشتم فکر میکردم به خواب رفتم.
۳ ساعت بعد
= مسافران عزیز خلبان صحبت میکنه. به مقصد رسیدیم سفر خوبی را برای شما آرزو مندم
رسیدم باورم نمیشد. انگار یه لحظه یادم رفته بود برای چی اینجا اومده بودم. از هواپیما خارج شدم. ساکم رو برداشتم و به یک هتل نزدیکی فرودگاه رفتم. رفتم به سمت رزپشن.
€ پاسپورت لطفا
_ اووو بله بفرمایید
در همین موقع یه پسر تقریبا هم سن و سال من اومد و یه خدمه دبگه داشت پاسپورتش رو چک میکرد.
÷ تازه اومدی اینجا؟
_ اووو بله همین تازه اومدم شما چطور؟
÷ من نه خیلی وقته اینجام ولی برای دانشگام مجبورم هتل نزدیک دانشگاه رو بگیرم تا خوابگاه بگیرم.
_ پس همین نزدیکی ها کالج هم هست؟ آخه اول باید کالج برم
÷ واقعا منم باید سال آخر کالج رو برم بعد برم دانشگاه
_ پس میتونی به من کمک کنی تا برم کالج
÷ آره حتما.
€ خامم این هم کلیدتون اتاق شماره ۲۵۶
£ آقا بفرمایید کلیدتون شماره اتاقتون هم ۲۵۷ هست
÷ خیلی ممنونم بیا بریم
_ باشه مرسی خانم
سوار آسانسور شدیم
÷ اووو راستی اسم من متین هست ولی خب بهم میگن مَت
_ واقعا؟ تو ایرانی هستی؟
(گایز تا اینجا داشتن خارجی حرف میزدن یادتون نره خارج رفتنااا😁)
÷ آره چطور؟
_ خب منم ایرانیم اسم من ا/ت هست.
÷ وای چه عالی خب پس دیگه واقعا باید برای آشنایی باهات بال در بیارم
_ مگه تو دوست نداری
÷ خب میدونی اینقدر رو درس هام تمرکز میکنم خیلی ها جذبم نمیشن
_ ولی از نظر من تو واقعا آدم جذابی هستی
واقعا چهره بدی نداشت همینجوری داشتیم بهم نگاه میکردیم که صدای باز شدن در آسانسور اومد. از فکر رفتیم بیرون. رسیدیم به در اتاق.
÷ خب از آشنایی باهات خیلی خوشحال شدم دوست دارم دوباره ببینمت
_ منم همینطور البته همدیگر رو باز باهم میبینیم
÷ اوو اره البته
_ پس تا فردا خدافظ
÷ مواظب خودت باش
_ مت همین اتاق بغلیم
÷ میدونم ولی باز مواظب باش
_ باشه تو هم همینطور.

I CAN'T WITHOUT YOUDove le storie prendono vita. Scoprilo ora