تهیونگ آیدل مشهور و موفق دیوانه وار عاشقت بشه ولی روزگار و سرنوشت باعث بشه این عشق زیاد موفق نباشه
فکر میکنی اخر این عشق خوب هست یا بد
می تونی تا اخر راه به این سختی با تهیونگ باشی
شاید سرنوشت چیز دیگه ایی بخواد
اول کاری چندتا نکته رو بگم ۱. این پارت دارای محتوای جنسی نیست ولی خب ممکنه بعضیا جنبه این پارت رو نداشته باشن پس یه هشدار کوچولو میدم❌🔞 ۲. یکی از بیبی هام بهم یه پیشنهاد توپ داد گفت که چون علامت شخصیت ها رو یادتون میره از این به بعد اینجوری میخوندید تهیونگ : T جونگ کوک: J پارک جیمین: P هوسوک: H یونگی:Y نامجون:N سوکجین:S مت: M ا/ت و ا/ن هم که نام خودت و دوست صمیمیت هست همون علامت های همیشگی یعنی ا/ت:_ ا/ن:# فردا صبح از زبون ا/ت دیشب حرف زدن با جونگ کوک خیلی حالم رو خوب کرد ....... حرف هاش هی تو گوشم میپیچید و اینکه داشتم درمورد پارتی فکر میکردم واقعا به همچین فضایی نیاز داشتم اینکه بتونم یکم حال و هوام رو عوض کنم پس به کانسو که این پارتی رو اماده کرده بود گفتم که میام....... صبحانه رو خوردم و برای پارتی میخواستم برم لباس بخرم ....... کلی لباس بود ولی خب اخر تونستم یک لباس بهرم که به پارتی بخوره از زبون جیمین # جیمین بیا صبحونه P: باشه بیبی اومدم لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین P: وایییی چه بویی # خب دیگه البته سعی کردم تو تخم مرغت کم روغن بریزم P: میدونی عاشقتم # اعععع واقعا؟ P: هههه واقعا که رفتم و یه نوک به لباش زدم # الان مثلا میخوای دل منو ببری P: سعیم رو میکنم # اما موفق نمیشی P: اعععع واقعا؟ که دیدم خندید ...... خندش واقعا برای من زیباترین خنده دنیا بود ...... خیلی خوشحالم که ا/ن رو دارم .... واقعا برام با ارزشه # جیمین کجایی P:ها؟ # بهم نگاه میکنی ولی جوابم رو نمیدی P: اها حواسم به لبخندت بود چی گفتی # میگم کع ا/ت احساس میکنم یه جوری شده P: یعنی چی # منو ا/ت سه ساله رفیقیم جیک و پیک همو میدونیم ولی میدونی وقتی درمورد رابطمون باهاش حرف میزنم هی بحث رو عوض میکنه یا اصلا به حرفهام اهمیت نمیده بعد هر دفعه بهش میگم ناراحتت کردم میگه نه و درباره یه چیز دیگه حرف میزنه .... جیمین من نگران ا/تم که رفتم و کنار نشستم و دستش رو محکم گرفت P: بیبی چون ا/ت و تهیونگ تا به حال مثل منو تو توی رابطه نبودن همش دردسر و دعوا داشتن خودت خوب میدونی از یه طرق شرایط تهیونگ از اون طرف شرایط ا/ت باید زمان بهشون داد خب؟ # یعنی حسودی میکنه؟ P: ههههه آره بیبی ...... ما هم باید سعی کنیم که رابطمون خوب بشه خب؟ # چشم قربان P: خب ببینم تخم مرغم حالش چطوره # اععع پس من چی؟
Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
از زبون ا/ت لباسم رو پوشیدم و یکم میکاپ کردم بد نشدم ...... قرار بود از طرف پارتی یه ماشین برای هر مهمون بگیرن منم آدرس رو دادم و سوار ماشین شدم ماشین شیکی بود ....... بعد از چند دقیقه به محل پارتی رسیدم ...... کلی دختر و پسر اون تو بودن و( خودتون میدونین دیگه نشکافمش ) جلیقه روی لباسم رو دادم به خدمتکار ٪ اووووو ا/ت چقدر خوشگلی شدی خوش اومدی _ مرسی کانسو ..... راستش ا/ن نمیتونه بیاد ٪ چرا _ چون که وقت نکرد چون کلاس اضافی داره و کلی تکلیف داشت که انجام نداده بود ٪ آها اشکال نداره ولی اگه تو هم نمیومدی ناراحت میشدم بدو از خودت پذیرایی کن _ مرسی که دیدم رفته و به بقیه داشت میرسید واقعا پسر پولداری بود چون توی امارت مامان باباش این پارتی رو گرفت توی عمارت حیاط بالکن همه جا رو تزئین کرده بود..... بعضیا توی حیاط داشتن مشروب میخوردن و بعضی ها هم توی عمارت داشتن با موزیک میرقصیدن ...... من رفتم داخل عمارت خیلی شلوغ بود و خیلی بوی الکل میداد داخل ..... کنار پیشخوان بار نشستم ... ~ خانم چی میخورید _ نوشیدنی بدون الکل ندارین؟ ~ خانم فقط آب داریم _همون رو بدین ولی خنک باشه ~ چشم خانم به دور اطراف نگاه کردم..... برای اولین بار احساس تنهایی کردم ..... این بدترین حسی هست که تا به حال داشتم اینوه هیچ کس کنارت نباشه و باهات حرف نزنه خیلی بده ~ خانم بفرمایید _ ممنونم یکم از آب رو خوردم ...... سرم یکم گیج میرفت حتما بخاطر بوی الکل هست که توی فضا پیچیده بود چون به این بود عادت ندارم ؟؟؟؟؟ ا/ت _ ببخشید شما ؟؟؟؟ واقعا منو یادت نمیاد _ آقا میشه ولم کنین فضا چون تاریک بود زیاد چهره مرد معلوم نبود و از یه طرفم سرم داشت میترکی ؟؟؟؟؟ بیبی حالت خوب نیستاااا حتما مستی _ من بیبی کسی نیستم ؟؟؟؟؟ پس تو و تهیونگ دعوا کردین آره؟ _ به تو چه؟ اصلا تو اون رو از کجا میشناسی کی هستی تو؟ (باحالت مستی) ؟؟؟؟؟ بیا واقعا مستی که دستم رو کشید و داشت منو میبرد..... توی راهرو دختر پسرها در حال بوسیدن هم بودن و دختر ها برای رقص کنار پسرها نیستن و میرقصیدن _ من ... داری کجا میبری( با حالت مستی ) ؟؟؟؟؟ یه جای خوب بیبی جایی که فقط منو تو باشیم کع دیدم منو آورده توی یه اتاق سیاه رنگ ..... هم تِلو تِلو میخوردم _ تو ..... (سکسکه) کسی هستی ؟ ؟؟؟؟؟؟ ششششش ددی اومده تو رو مال خودش کنه _ ن..نه نیا... نزدیک(باحالت مستی) داشتم فرار میکردم که یهو منو هل داد به سمت دیوار و اون موقع بود که کَلَم اومد سرجاش و اون آدم آدم شناختم _ مت M: بیبی اخر یادت اومد آره؟ که یهو عضوش رو به عضوم مالوند و ناله کرد M: آه بیبی .... میخوامت میدونی خیلی وقته چشماش معصوم شد و اروم دستاش رو روی گونم گذاشت و لباش رو روی لبام گذاشت ولی من هی به سینش میزدم تا ولم کنه ولی یه کوچولو هم تکون نمیخورد M: بیبی داری ددیش رو اذیت میکنه که منو پرت کرد روی تخت و لباسلش رو داشت در میآورد بعد از لباس در آوردنش کمربندش رو باز کرد و دستام رو به تاج تخت وصل کرد _ مت ههق هق هق لطفااااا M: نه تو نباید گریه کنی _ تو داری بهم تجاوز میکنی نکن لطفا خواهش میکنم هق هق هق M: اگه لجباز نبودی(درحال باز کردن زیپ لباست) هیچ کدوم از این اتفاق ها نمیوفتاد که یهو لباسم رو پایین کشید و لباس زیرم معلوم شد و داشت به بدنم نگاه میکرد و اروم انگشتش رو ردی پوست گردنم کشد و من فقط داشتم گریه میکردم _ مت نههههه M: هه ولت نمیکنم قول میدم بهت که اومد و لباش رو روی لبام گذاشت و شروع کرد به ناله کرد که یهو صدای ضربه شنیدم ..... مت از حرکت وایستاد و من بیشتر ترسیدم ...... مت بی هوش شد و نامجون رو روبهرو دیدم _ نامجون هق هق هق N: شششش من اینجام اروم باش که بغلم کرد _ هق هق هق هق هق N: ششش من اینجام خب که از حال بَدَم بی هوش شدم
♡♡♡♡♡♡ فینیششششش ..... گایز اگه کسی با این ایده اسم اول شخصیت ها مشل داره بگه چون من راحتی شماها رو میخوام اگرم مشکلی نداشتین دیگه از این به بعد تو بقیه داستان هام و این داستان از این روش استفاده میکنم 🥲DORY LOVE YOU🥲