Taekookgi🐯🐰🐱

2.6K 104 25
                                    

اول بگم که این ادامه همون کوکگیه ولیییی یکی هست به زار کردتش تهکوکگی ولی خب خفن شد خودم دوسش دارمممم

Yg:
داشتم با ته میزهارو تمیز میکردم که با افتادن چیزی پریدم
با تعجب برگشتم سمته صدا که دیدم همون پسره کناره کوکی افتاده با صندلی
با ته رفتیم کمکش کردیم که بلند شه
کمی بعد باهم رفتن بیرون که هوسوک اومد کنارم
هوسوک:فقط منم که حس میکنم ترسناکن؟؟
ته:اووووف اصلا با نگاهشون انگار ادم رو سوراخ میکنن اصلا نمیخوام دوباره ببینمشون
یونگی:من چی بگممممم من قراره بقیه عمرم رو با اون گولاخ بگذرونمممم
ته دستشو گذاشت رو شونم
ته:هیونگ بفاک رفتی تبریک میگم
دستشو زدم کنار
یونگی:خیلی ممنون از حسه هم دردیت
با تموم شدن تایم کاریمون سریع رفتن لباسمو عوض کردم و پرواز کردم سمته خونه که ته زد بالام رو شکوند با گفتنه اینکه میخواد امشب پیشم بمونه
یونگی:تو باز میخوای بیای خونه ما چتر بشیییی نههه نمیخوامممممم نیااااا هوسوککککک
هوسوک شونه هاش رو بالا انداخت و جلوتر از ما رفت بیرون
یونگی:من تو رو خونمون راه نمیدممممم ازم دور شووووو
ته:هیوووونگ دلت میاااد من به این خوبیییی بزار بیام دیه میخوام باهم فیلم ببینیم
یونگی:نه ممنون اخرین باری که با تو فیلم دیدم به غلط کردن افتادم
ته:قول میدم ایندفعه اذیتت نکنم اگه نزاری به جین شی میگم اون قبول میکنه
پوفی کشیدم و دستشو گرفتم دنباله خودم کشیدمش
یونگی:خیلی رو مخی
ته:میدونم خیلی دوستم داری
یونگی:کی گفتتت اصلا من موندم هوسوک چجوری تورو تحمل میکنهههه
با رسیدن به خونه دوتایی سوار اسانسور شدیم کله راه ته داشت حرف میزد
یونگی:تورو خدااااا یکم اروم باش تهههه تورو به مسیح قسمت میدممم
ولی دریققق از یکم توجهههه باز شروع کرد به حرف زدن
بعد اینکه در رو باز کردیم باهم رفتیم تو خونه تاریک بود
ته:مثله اینکه تنهاییم کسی نیست
یونگی:اره مثله اینکه کسی نیست
یکم از حرفم نگذشته بود که یه صدایی اومد از بالا بود
ته:اوه مثله اینکه تنها نیستیم حیف شد
اروم رفتم بالا سمته اتاقی که ازتوش صدا اومد با حس کردنه کسی پشته سرم با ترس برگشتم دیدم تهیونگه اروم گفتم
یونگی:چرا مثه جن پشته ادم ظاهر میشییییی اه
ته:رفتم وسیله برا دفاع بیارم اگه دزد بود بتونی بزنیش
بعد ماهیتابه رو داد دستم
ته:قشنگ شبیه گیسوکمند شدی
یونگی:مسخره
ماهیتابه رو با دسته راستم گرفتم و دستگیره در رو با دست چپم اروم کشیدم پایین که در باز شد از لایه در سرک کشیدم تو که با دیدنه...
با دیدن صورتی که جلویه صورتم بود از ترس محکم (تاکید میکنم محکم)ماهیتابه رو میزنم تو صورتش که باعث بیفته رو زمین
جیمین:فااااک صورته نازنینمممم بگا رفتتتتت اخخخخخ درد میکنههه
شتتتتت این که دوسته جونگکوک بوووود
یونگی:ب ب ببخ خشید ممن ع عذر میمیخوام من من
ته:به نظرم جایه تته پته بهتره کمکش کنی بلند بشه
با حرفه ته سریع رفتم دستش رو گرفتم و سعی کردم کمکش کنم بلند شه
بعد اینکه بلندش کردم سریع تعظیم کردم و دوباره عذر خواهی کردم نذاشتم اصلا حرفی بزنه سریع دسته ته رو کشیدم و پناه بردیم به اتاقم سریع در رو قفل کردم
ته:نوچ نوچ نوچ هیونگ زدی صورته پسره بیچاره رو اوردی پایین
یونگی:تقصیرهههه تو بوووووددددد تو اون ماهیتابه رو دادی به منننن
ته بیخیال رو تختم دراز کشید
ته:حقیقتا اگه یکی وسایلتو ببینه فکر میکنه واو چه امگایه کیوتی چه بیبی بوییه ولی تو یه گربه وحشی ای اصلا ظاهرتو اخلاقت یکی نیست ادما گول میخورن
یونگی:هیس شو بچچچ
تهیونگ:خب هیونگ چه فیلمی ببینیم؟؟من چندتا دارم میخوای اونارو ببینیم
یونگی:نه ممنون هیچوقت فیلم دیدن با تو به جاهایه خوبی ختم نشد
کیفم رو گذاشتم کناره تخت و پاپیونم رو باز کردم و انداختم رو زمین
خودم رو پرت کردم کناره تهیونگ رو تخت
یونگی:اوووف کی حال داره لباس عوض کنههههه
تهیونگ بلند شد و رو شکمم نشست
یونگی:هی چیکار میکنی
ته:میخوام لباسات رو برات عوض کنممم
یونگی:هی هی هی ببره حشریییی از رو من بلند شوووووو ولم کننننن به خدا به هوسوک میگم جرت بدههههههه
ته:مهم نیست
دکمه های پیراهنم رو باز کرد و آروم دستاش خزیدن رو بدنم و دستاشو گذاشت رو پهلوهام و شروع کرد به قلقلک دادن(#ضد_حال(:)
از خنده نفسم بالا  نمیومد و زیر وول میخوردم بلکه ولم کنه
فکر کنم صورتم قرمزه قرمز شده بود
یونگی:تهه تههه ببب بسهههه نف سممم گرف تتتتت ولم کننننن
از رو خودم هولش دادم کنار که ولم کرد
رو تخت نشست
ته:هیونگ میشه یه لباسم به من بدی سختمه تو یونیفرم
یونگی:خودت از تو کشو بگیر من حال ندارممممم
سرش رو تکون داد و بلند شد
در کمدم رو باز کرد
ته:هیوووونگ تو بیشتر لباسات دامنن یا پیراهنن که اصلا چرا همشون آبینننن
یونگی:بگردی شلوارم دارم چند تا اصلا پیراهن بپوش مشکلی نداره که
بعد از کلی گشتن یه بلوز و شلوار پیدا کرد
ته:بالاخرههههه پیدا شدددددد هورااااااا
لباس رو گذاشت رو تخت و در کمد رو بست که یه جعبه از بالایه کمد افتاد
خم شد جعبه رو برداشت با دیدنش پوزخند زد
ته:نمیدونستم از این چیزام داری هیونگ
با تعجب به جعبه تویه دستش نگاه کردم
یونگی:اون اصلا چی هستش
یونگی:اهااااا یادم اومدددد این از کجا اومد
جعبه رو ازش گرفتم
یونگی:این هدیست
ته:واسا واسا تو اصلا میدونی این چیه
یونگی:ناه حالا اینو بزار اون بالا و لباستو عوض کن فضوووول
ته:میخوای بهت نشون بدم چیکار میکنن باهاش؟؟
یونگی:ببین اینجور که رفتار میکنی مخصوصن با اون لبخندت اصلا خوب نیست پس دور شو ای دیووووث
دستمو کشید و هولم داد رو تخت
ته:هیونگگگ من فقط میخوام بهت نشون بدم باهاش چیکارا میشه کرد
پشت بهم رو شکمم نشت با مشت میزدم به کمرش
یونگی:هوی بیشعور بلندشو از رومممم بخدااااا دیه راهت نمیدم اینجاااا پفیوزه هورنیییی بلند شووووووو
ته:هیونگ هرکی این بات پلاگارو خرید خیلی خوش سلیقه بود صبر کنی میخوام بزارمشون تو جاشون
خواست دامنم رو بده بالا که صدایه در اومد(#ضد_حال(:)
کوک:اونجا چخبره میشه کمتر داد و بیداد کنین. اصلا در چرا قفله؟اگه شام نخوردین ما میخوایم غدا بخریم برایه شماهم بگیریم
سریع تهیونگ رو از رو خودم هول دادم که افتاد پایین تخت
ته:اخخخخ دردددد داشتتتت
یونگی:هیس شو پرو
بیخیال بات پلاگ رو کرد تو دهنش و شونه ای بالا انداخت چشم قره ای بهش رفتم و قفل در رو باز کردم
یکم در رو باز کردم و سرم رو از لایه در بردم بیرون
یونگی:عاااام چی میخواین بگیرین؟
کوک:پیتزا میخوایم سفارش بدیم شما چی میخواین
یونگی:برای من فرقی نداره ته تو چی میخوای
برگشتم سمت ته که در یکم باز شد و کوک تونست داخل اتاق رو ببینه که همون لحظه ته بات پلاگ رو از دهنش دراورد و یه رشته بزاق لباش و بات پلاگ رو بهم وصل میکردم میتونستم حس کنم صورتم قرمز شده محکم در رو بستم و داد زدم
یونگی:اصلا دوتا پپرونی بگیر خدافظ
در رو قفل کردم یکم بعد صدایه پا اومد که فهمیدم رفت
سر خوردم نشستم جلویه در
سرم رو گذاشتم رو زانو هام
یونگی:فاااااک یوووووو تهههه
ته:نمیتونی که
با تعجب سرم اوردم بالا که ادامه داد
ته:بفاکم بدی
یه لنگه رو فرشیم رو دراوردم و پرت کردم سمتش که ج خالی داد
ته:هی هی اروم باش هیونگ فقط بیا به کارمون ادامه بدیم
یونگی:بچه پررو خیلی رو داریاااا
چهار دست و پا اومد سمت
ته:قول میدم خوشت میاد هیونگ تازه تو نزدیکه هیتتم هست الان من اومدم کمکت کنممم فقططط.نیتم پاکه پاکهه
با یاداوری هیتم هینی کشیدم
یونگی:فااااک فاکککک یادم نبووووود
ته:خب حالا من یاداوری کردم براتتت
مچ پام رو کشید و من کشید زیر خودش
ته:فقط بزار کمکت کنم قول میدم هیتت اصلا درد نداشته باشه
خواستم مخالفت کنم که با حسه خیس شدن سوراخم و گرم شدن بدنم فهمیدم هیت شدم
ته دستش رو برد زیر دامنم از روی شرتم دیکم رو مالید
با دسته چپش زیپ دامنم رو کشید پایین و سریع دامنم رو دراورد
تو اتاق پر بود از بوی فورمون
دکمه های یونیفرمم رو هم باز کرد و اروم از تنم درش‌ اورد
ته:اهههه فاااک هیونگگگ لباس زیرت بطرزه فاکی ای سکسیت میکنه.یه لحظه صبر کن
از روم بلند شد و رفت کیفش رو اورد
ته:یه چیزایی اوردم برات هیونگ:)
یه سری وسیله از تو کیفش دراورد
ته:قراره کلی خوش بگذرونیممم:)
Th:
(یکم از زبون ببر هورنیمون بنویسیم)
اههههه فااااک خیلی وقته منتظره این لحظمممم
شرتش رو اروم از پاش دراوردم
پاهاش رو گذاشتم رو شونه هام و خم شدم رو دیکش نفسم رو فوت کردم رو دیکش که بدنش لرزید
زبونم رو اروم رو طول دیکش کشیدم دیکشو فرو کردم تو دهنم
همونطور که دیکش رو میمکیدم ساک میزدم
موهام رو گرفت تو مشتش و میکشید
یونگی:فاااااککککک اههههه
اشک از چشماش سرازیر شده بود بدنش سرخ سرخ بود
کمی بعد تو دهنم خالی شد و کمرش از رو زمین بلند کرد و خودشو کوبید به زمین
یونگی:فااا فااکککک اههههااا
کامش رو که تو دهنم بود قورت دادم (اه اه چندششششششش)
از کنارم دیلدو رو برداشتم و گذاشتم رو سوراخش اروم واردش کردم که جیغی زد و اشکاش بیشتر شد
یونگی:د دررر د دا رههه اههه ددد درررر ددددد می یااااددددد هقققق ددررررر ششش بی ااااارررر اااااا
دستاشو گذاشت رو شونم و سعی کردم از خودش دورم کنه
یه لپه باسنش رو اسپنک کردم
ته:یکم خودتو شل کنی کمتر درد میاد
اول اروم اروم دیدو رو حرکت میدادم کم کم حرکتش رو تند تر کردم
چشماش از لذت برمیگشت عقب
یونگی:اههههه فااااک فااااکککک تند تندتررررر اههاااااا فا فاااااک
کم کم خودشم باسنش رو رو دیلدو تکون میداد
بعد چند ضربه دیلدو رو از توش کشیدم بیرون که ناله ای از روی اعتراض کرد
براید استایل بغلش کردم و گذاشتم تو تخت کمی بعد صدایه پایی اومد که حدسشم سخت نبود کی بود
رفتم سمت در و بازش کردم
ته:چه عجب بالاخره تشریفتون رو اوردید
کوک چپ چپ نگام کرد و هولم داد عقب و خودش اومد تو
کوک:جیمین همین الان رفت چیکار میتونستم بکنم....رئیس
ته:حیف شد هر چی دیر تر میومدی بیشتر خوش میگذشت
کوک همونطور که میرفت سمته تخت تیشرتشو دراورد شروع کرد باز کردن کمربندش
در رو بستم و برگشتم روی تخت
ته:متاسفانه نمیتونیم دوتایی خوش بگذرونیم اههه حیف شددد
کوک:خفه شو پررو
پاپیونه دور گردنم رو باز کردم و انداختم پایین تخت دکمه های پیراهنم باز کردم و انداختم پایین تخت کناره بقیه لباسا
کوک کمر یونگی رو گرفت و داگ استایل کرد
دو تا لپ باسنش رو از هم فاصله داد شروع کرد به مکیدن اسلیک یونگی
یونگی:اهههههااااا فاااااک ایییننن عااا عاالللللللییییی ههههههه هااااااااا اوممممممم
یونگی موهایه کوک روگرفته بود تو دستش و سعی میکرد باسنشو بیشتر به صورت کوک فشار بده صورتش رو فرو کرده بود تویه ملحافه ها
بدونه اینکه دامنم رو دربیارم سریع شرتم رو دراوردم
دامنم رو دادم بالا دیکم رو گرفتم تو دستم چند بار پمپش کردم
بعد اینکه سفت تر شد پاهام رو باز کردم و گذاشتم دو طرف یونگی
چونه یونگی رو گرفتم و سرش رو بلند کردم
اول با چشمایه خمار زل زد بهم با دیدن دیکم جلویه صورتش با تعجب نگاهم کرد که با فشاری که به فکش دهنش رو باز کرد که یک ضرب کل دیکم رو وارد دهنش کردم که عق زد
ته:اههههه فااااااک دهنتت خیلی خیس و مرطوبه هیونگگگگگ
موهاش رو گرفتم و شروع کردم به ضربه زدن تو دهنش
ته:فاک فاک فاااااک این عالیهههههههه اهههههه خیلی از چیزی که انتظار داشتم بهترهههه
یکم بعد شروع کرد به زدن پام با فکر اینکه شاید نفس کم اورده دیکم رو از دهنش دراورد که دستمو از تو موهاش دراورد و دیکم رو گرفت تو دستششش
همونطور که با چشمهایه خمار زل زده بود تو صورتم گفت
یونگی:اهههه ف کک نننمیی کک رددمم دیکتتتت اننن قدددد ررر بززززررر اااااهههه ببب زررررگ با باشه اههههه فاککککک
بعد حرفش کله دیکمو کرد تو دهنش و شروع کرد به مکیدن و لیسیدن
همونطور که دیکم رو میمکید و میلیسید شروع کرد به تکون دادن باسنش تو صورت کوکی
ته:فاااااکککک اهههه تند تررررر سرتو تکون بدههههه اههااااا فاااااااک بچچچچ محکم تر مک بزنننن اوووووف هاههه
یکم بعد تو دهنش خالی شدم و از دهنش کشیدم بیرون
ته:هووووف هیووونگگگگ عالی بودی
کشیدمش بالا و لباش که با کامم خیس بود رو بوسیدم
کوک زیپ شلوارش رو باز کرد و بعد اینکه شرتش رو کشید پایین دیکش رو گرفت تو دستش و چند بار پمپش کرد
بعد اینکه دیکش رو رو سوراخ یونگی تنظیم کرد یک ضرب واردش که صدایه جیغ یونگی تویه دهنم خفه شد
سعی میکردم با بوسیدنش حواسش رو پرت کنم از درد اشکش درومد بود و صورتش رو خیس کرده بود
کوکم فرصتی نداد تا عادت کنه سریع شروع کرد به ضربه زدن
تمام صورتش رو بوسیدم و کم کم رفتم سمت گردنش خودم رو کشیدم زیرش و شروع کردم به بوسیدن مکیدن بدنش
دستم رو بردم زیر نیمه تنه ای که داشت و نوکه سینش رو تو دستم گرفتم و کشیدم
کامل زیرش بودم و با هر ضربه ای که کوکی میزد دیکم با دیکه یونگی برخورد میکرد یکم بعد یونگی بین شکمهامون خالی شد و بی حال افتاد تو بغلم
کوک کم کم ضرباتش رو متوقف کرد و دیکم رو گرفت تو دستش و اول با کامی که بینه بدن منو یونگی بود اول کمی خیسش کرد و بعد کناره دیک خودش وارد سوراخ یونگی کرد که ناله من یونگی بلند شد
دوتایی شروع کردیم به ضربه زدن کمی بعد یونگی هم شروع کرد به تکون دادن باسنش و اسلیک بیشتری ترشح میکرد
یونگی:اهههههاااا ایییین عاااا عاالیییییی هههههه ااهههههههه فااااااکککککک اوووووومممم
ته:اول رو تختی رو جمع میکنیم بعدم به جیمین بگو بیاد دختره رو ببره باید دکتر خبر کنیم
کوک:تو میدونستی زودتر میاد
ته:در هر صورت میفهمید خب زودتر بهتر
کوک:اگه بخواد بره چی
ته:اگه مجبور شم استخونایه پاش رو خورد میکنم تا نتونه راه بره
سریع همه چی رو جمع کردم اعضایه بدن منشیه رو ریختم تو کیسه و زنگ زدم تا جیمین بیاد ببرتش
حدوده یک ساعت طول کشید بعد که تموم شد تهیونگ دکتر خبر کرد منم رفتم تا لباسام رو عوض کنم و خونهایه رو دستا و صورتمو بشورم
تهیونگ هم یونگی رو گذاشت رو تخت بعد اینکه لباس پوشیدنم تموم شد دکتر اومد
حدوده نیم ساعت بعد از اتاق اومد بیرون گفت که بیهوشیش بخاطره شوکه عصبی بود و هر سه تاشون سالمن
ته:هر سه تاشون؟؟؟
دکتر:بله ایشون باردارند دو قلو و بهتره براش که استرس نداشته باشن تا برای بچهام مشکلی پیش نیاد
با تموم شدن حرفهاش چشمامون داشت از حدقه درمیومد
بچه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اونم دوتاااااا
خواستم چیزی بگم کا با صدایه گریه تهیونگ ترسیده پریدم
کوک:چتههههه خل و چللللل
چیزی نگفت و فقط محکم بغلم کرد
کوک:هی هیییی استخونامو میشکونی الااااان
ته:بابا شدیممممم
صورتشو گذاشت رو سینم
کوک:هووووش دماغت رو با لباسه من پاک نکنننن بیشعوووور
دکتر با خنده فقط سرش رو تکون داد
یه نسخه داد بهم و گفت این داروهارو براش بگیرم تا بعدا به مشکل نخوره
بعد رفتن دکتر در رو بستم
کوک:نمیخوای ولم کنی؟؟؟
ته سرشو بیشتر به سینهام فشار داد
ته:نه،مه مه هات مثله ماله بابات گندنا
به زور از خودم دورش کردم
کوک:تو چیکار به سینه هایه بابایه من داری پررو
از یقش گرفتم و کشیدمش سمت اتاق
کوک:خیلی هیزی الانم جایه ابغوره گرفتن بیا یه فکری به حاله این کن الان بیدار شه میخوایم چی بگیم
ته:به من چه تورو دید تازه شغلته دیگه مشکلش چیه
کوک:تقصیره توئه تو رئیسی پس خودت جوابشو میدی
داشتیم جرو بحث میکردیم که با بلند شدن یونگی دوتایی برگشتیم سمتش
منتظر بودیم شروع کنه به جیغ زدن یا گریه کردن یا حتی فرار کنه ولی واکنشی نشون نداد
خواستم برم سمتش که با ترس رفت عقب
ته رفت سمتش و بغلش کرد و شروع کرد به ناز کردن موهاش(منم خواستارشمممم یکی بیاد نازم کنه:/)
ته:هیششششش چیزی نیست نیاز نیست بترسی اینکار بخاطره تو بود

با این حرف برگشتم سمتش که اشاره کرد برم سمتش
هر چی نزدیک تر میشدم یونگی خودشو بیشتر تو بغلش جمع میکرد
این که ازم میترسید باعث میشد قلبم درد بگیره
کنارشون رو تخت نشستم
ته:ما فقط سعی میکنیم ازت محافظ کنیم(از این محافظا لطفاااا)اگه کوک جلوشو نمیگرفت میخواست بهت صدمه بزنه ولی اگه بخوای بری مجبوریم:)
پوفی کشیدم و یونگی رو کشیدم سمت خودم
کوک: الکی نترسونش دکتره گفت برای بچها خوب نیست
یونگی:بب...بچ...چهه؟؟؟
کوک:اره اونم دو قلو
ته سرش رو گذاشت رو شکمه یونگی
ته:الان ما یه خانواده کاملیم با یکم تفاوت:)
با اشاره به در گفتم
کوک:با اون گربه ای که اونجاست کاملترم میشه

خب خب دوسش داشته باشینننن موچ موچچچ💚🌚
اول قرار بود کوکگی باشه ولی تهکوکگی شد دیگه
وانشاته بعدیم فورسامه💚
برم یکم فنفیکمو بنویسم

sexy kitty🐱Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt