My sugar whore

990 48 23
                                    

Gener:criminal,psychologic angst,smut,bdsm,

Couple:hopemingi

Yg:

چنگی به شونه های مرد رو به روم زدم و باسنم رو تند تر روی دیکش حرکت دادم.ناله های از روی لذتش توی اتاقش میپیچید و سرش از لذت به پشتیه صندلیش تکیه داده بود.
با حس اینکه داره به اوجش میرسه چنگی به باسنم زد که حرکتم رو تندتر کردم.خواست بوسه ای روی لبهام بزنه که با دستم جلوش رو گرفتم با تعجب بهم نگاه کرد ولی قبل اینکه اجازه حرکت اضافه ای رو بخوام بهش بدم چاقویی که توی گارتری که دور رونم بسته بودم جا ساز کرده بودم(طبق چیزی ک تو گوگل یافتم همون هارنسه یا شبیهشه ولی خب بهش میگن گارتر و اینکه مدلایه مختلف دارها ولی واسه ی یونگی فقط واسه دور رونشه🫠)رو دراوردم و سریع توی گردنش فرو بردم،بی توجه به چشمایه از حدقه دراومدش چاقو رو به ارومی از راست تا چپ کشیدم.دست و پا میز،گلوش پاره شده بود و صدای خرخر میداد.خون گرمش که روی صورت و لباسم پاشید لبخندی زدم.با چاقو چندین ضربه ی دیگه به گردن و قفسه ی سینش زدم.
حس خیسیه خونی که جنازه ی رو به رومو پوشونده بود باعث شد کام بشم.
ناله ای کردم و کمی بلند تر شدم که دیکش از سوراخم درومد کمی روی زانوهام بلند شدم و همونطور که سعی میکردم کامش رو از تو سوراخم خالی کنم بوسه ای روی گونه ی سرده جنازه ای که الان تو بغلش بودم زدم.رد سرخ رژم رو گونه ی رنگ پریدش خودنمایی میکرد.
اروم از روی پاهاش بلند شدم.بی توجه به کام کمی که از سوراخم داشت میچکید بوسه ی سطحی ای روی لبهاش زدم و لب زدم
+زمان خوبی رو باهم بودیم آجوشی ولی حیف،حیف که تاریخت دیگ تموم شده بود.
بعد از اینکه مطمئن شدم اثری از خودم به جا نذاشتم بی توجه به خیسیه لباسم از ساختمون زدم بیرون.
همونطور که از کوچه پس کوچه ها میگذشتم و باد سرد نیمه شب که بخاطره پیراهن خیسم سردتر بود باعث شد لرز کوچیکی بکنم. یک نخ سیگار بین لبهام جا دادم و با روشن کردنش اولین پکی که زدم نفسم رو حبس کردم ریه هام رو از دودش پر کردم و اروم اروم دود رو فرستادم بیرون.
با دیدن عمارت جانگ که از دور خودنمایی میکرد اخرین پک رو هم زدم و سیگار رو زیر کفش های پاشنه داره قرمز جیغم خاموش کردم.
اروم از در اصلی داخل شدم تو این تایم کسی نباید اینجا باشه.تنها صدایی که شنیده میشد صدای تق تق پاشنه های کفشم بود.احتمالا میدادم این موقع کسی نباشه تو عمارت.
زبونم رو رو لبهای سرخم کشیدم.کلافه بودم بیشتر از هرچیزی به سکس نیاز داشتم.فکر اینکه مجبور بودم خودم رو با اون سکس توی های مضخرف پر کنم بیشتر کلافم میکرد.
هپونطور که نفسم رو با کلافگی میدادم بیرون داشتم میرفتم سمت اتاقم که با باز شدن یکی از درها برگشتم سمتش که صدای خواب الود کوک همونطور که از اتاقش خارج میشد رو شنیدم
=یونگی هیونگ؟؟
همونطور که چشمایه خواب الودش رو میمالید با صدایی که بخاطره خواب بم تر شده بود پرسید
با دیدنش لبخندی زدم با نگاهی که انگار دارم به شکارم نگاه میکنم بهش زل زدم که با گیجی و تعجب بهم نگاه کرد.
همونطور که با عشوه میرفتم سمتش و با لبخند دستم رو دور کمرش حلقه کردم و ناخون های سرخم رو که انگشت های سفید و کشیدم رو تزئین کرده بودن نوازش وار روی کمرش میکشیدم با پوزخند تو صورتش لب زدم
+کوکی بیبی تو هنوز باکره ای؟
همونطور که انگشتام رو نوازش وار از پشت کمرش تا روی شکمش و بعد روی دیکش میکشیدم ادامه دادم
+میخوای هیونگ امشب به کوکی کوچولوت یاد بده که چجوری باید یه سوراخ رو بفاک بده
و فشار ریزی به دیکش اوردم که ناله ی ریزی کرد.معلوم بود دستپاچه شده.میتونستم برامدگیه دیکش رو زیر انگشتام حس کنم.
ریز خندیدم خواستم لبهامو بذارم رو لبهاش که با حس سوزشی توی سرم به عقب کشیده شده بدم.یکی از موهام گرفته بود و سعی کرد از جونگکوک دورم کنه.ندیده هم میتونستم حدس بزنم کیه.
با پوزخند به صورت هوسوک که از عصبانیت سرخ بود نگاه کردم که داشت به کوکی چشم غره میرفت و با نگاهش براش خط و نشون میکشید.
با پوزخند رو به صورت سرخ از عصبانیت هوسوک لب زدم:
+اوه رئیس نمیدونستم از سفرتون برگشتین
با عصبانیت از موهام کشید ک افتادم زمین،صورتم از درد جمع شد با دستام دستی رو که ب موهام چنگ انداخته بود رو گرفتم که با دست دیگش دستمو پس زد(انقدر نوشتم دست دارم قاطی میکنم😂😂).
نفسش رو با حرص داد بیرون و از بین دندون هایی که از عصبانیت بهم میفشردشون غرید
×البته اگ میدونستم داری هرزه بازی در میاری اصلا ب اون سفر فاکی نمیرفتم.
با باز کردن در اتاقم هولم داد تو و قبل اینکه بخوابم بلند بشم پاش رو گذاشت رو شونم و جلویه بلند شدنم رو گرفت.
با عصبانیت دستش رو روی صورتش کشید و زیر لب یه چیزایی رو زمزمه میکرد.
واضح نمیشنیدم چی میگه،بخاطره اینکه فشار پاهاش رو روی شونم کم کنم کف اتاق دراز کشیدم.
با حرکت کردن نوک کفشش از شونم تا شکمم لایه پلک هام رو باز کردم،همونطور که با پوزخند زل زده بود بهم گوشیش رو از جیبش دراورده بود.همین الانم میتونستم حدس بزنم به کی میخواست زنگ بزنه.
با حس نوک کفشش روی دیکم چشمام رو روی هم فشار دادم و ناله ی ریزی کردم.از پشت پلک های بسته هم میتونستم پوزخندش رو ببینم.
کمی بعد که تلفن رو گوشه ی اتاق پرت کرد و همونطور که از روی زمین بلندم میکرد با پوزخند دم گوشم زمزمه کرده
×فکر کنم تو این مدت خیلی به بیبیمون بی توجهی کردیم که سوراخ کوچولوش انقدر برای به فاک رفتن التماس میکنه
به ارومی گذاشتتم روی تخت و خیمه زد روم.
بند پیراهنم رو از شونه هام کشید پایین و بوسه ی ارومی رو کتفم زد و دم گوشم زمزمه کرد
×یونگیا بیبی نظرت چیه هر روز انقدر به فاکت بدیم که فکر اینکه بخوای دوباره هرزه بازی در بیاری هم به ذهنت نرسه هوم؟
با تموم شدن حرفش در اتاق یک ضرب باز شد.
جیمین بود که با عجله وارد اتاق شد.
همونطور که میومد سمت تخت کرواتش رو از دور گردنش باز میکرد نیشخندی زد
_خب مثله اینکه به موقع رسیدم
هوسوک با اومدن جیمین روی تخت از روم بلند شد و با گرفتن رونام کمی کشیدتم سمت خودش جوری که برجستگیه دیکش رو زیر باسنم میتونستم حس کنم.
اروم باسنم رو روی دیکش حرکت دادم که محکم دو طرف پهلوم رو گرفت تا اجازه ی حرکت بهم نده و با پوزخند رو به جیمین گفت:
×مثل اینکه تو این مدت خیلی به بیبیمون بی توجهی شد که سوراخ هرزش رو جلوی هرکسی تکون میداده.
جیمین همونطور که نوازش وار انگشتش رو روی روی لب های رژیم میکشید با ناراحتیه ساختگی سر تکون داد
_اوه ببخشید بیب این مدت چون هیونگ نبود همه ی کارا سر من ریخته بود نمیتونستیم اونجور که میخوای به فاکت بدیم.
یکی از انگشت هاش رو از بین لبهام سر داد تو دهنم و همونطور که تو دهنم میچرخوندتش لب زد
_مثله اینکه بیبیمون خیلی دلش تنگ شده بود تا سوراخاش جوری به فاک برن که تا یه مدتی نتونه کار کنه ها؟؟
هوسوک همونطور که زیپ شلوارش رو باز میکرد لب زد
×قراره جوری به فاکت بدیم که ذهنت از هرچیزی خالی بشه،همونطور که دوست داری انقدر محکم به فاکت بدیم که دیگه فکر هرز رفتنم به سرت نزنه.
با گرفتن لبه ی پیراهنم تو تنم پارش کرد ولی قبل اینکه بخوام اعتراضی کنم یک ضرب دیکش رو وارد سوراخم کرد که ناله ی بلندی کردم و قوسی به کمرم دادم.
هوسوک ضرباتش رو محکمتر کرد و همونطور که توم میکوبید هر از گاهی اسپنکی داخل رون های تو پرم میزد.
جیمین دستش رو گذاشت رو گلوم و با ثابت نگه داشتن سرم همزمان زیپ شلوارش رو باز کرد و دیکش رو روی لبهام فشار داد.
_بیبی میدونم چقدر دوست داری همزمان دوتا سوراخت رو به فاک بدیم پس دهنتو باز کن.
با باز کردن دهنم یک ضرب دیکش رو کوبید تو حلقم که نالهم تو دهنم خفه شد.
با گرفتن گلوم ضرباتش رو سریع تر کرد.
با حس لذت و دردی که داشتم ذهنم خالیه خالی شده بود و چشمام سیاهی میرفت.حتی متوجه مکالمه ی بین اون دوتا نمیشدم.
بعد چند ضربه جیمین گلوم رو محکمتر گرفت و تو دهنم کام شد،همزمان با جیمین هوسوک هم ضرباتش رو تندتر کرد و کامش رو تو سوراخم خالی کرد.
جیمین وقتی مطمئن شد کام تو دهنم رو قورت دادم دیکش رو دراورد که با خالی شدن دهنم حجم زیادی اکسیژن وارد ریه هام کردم.
هوسوک با گرفتن دستم کشیدتم تو بغلش و جیمین از پشت چسبید بهم و هوسوک با گرفتن لپ های باسنم به جیمین اجازه داد دیکش رو وارد سوراخم کنه.
با فرو رفتن دیک جیمین تو سوراخم ناله ی غلیظی کردم و به شونه های هوسوک چنگ زدم. همزمان باهم ضرباتشون رو شروع کردن،صدای برخورد بدنامون بهم و ناله های جیغ مانندم اتاق رو پر کرده بود.
کمی بعد همزمان با ضرباتشون شروع کردم به حرکت دادن باسنم که جیمین از پشت سرش رو گذاشت روی شونم و با نیشخند گفت
_مثله اینکه بیبیمون هنوز میتونه تکون بخوره.
هوسوک همونطور که صورتش رو به صورت جیمین نزدیک میکرد لب زد
×البته که یونگی الانا خسته نمیشه اگرم خسته بشه ما قرار نیست ولش کنیم نه تا وقتی که سوراخ هرزش رو کامل سیر کنیم.
و بوسه ای رو لب های جیمین زد که جیمین خم شد و عمیق لب های هوسوک رو بوسید.با چشمهای خمار به بوسه ی اون دو نفر نگاه میکردم و باسنم رو روی دیکشون حرکت میدادم.حس کشیده شدن دیکم بین شکم لختم و شکم هوسوک که با پیراهن مردنش پوشیده شده بود باعث میشد بخوام ارضا بشم.
باسنم رو ارومتر و عمیق تر حرکت دادم و با ناخون هام به پشت هوسوک چنگ انداختم.
+هووووم هوووومممم اومممممم ممممم مووووووممممم
بعد چند حرکت همزمان ارضا شدیم،همزمان دیکهاشون رو کشیدن بیرون که با حس خالی شدن سوراخم ناله ای کردم و افتادم روی تخت.
باهم روی تخت دراز کشیدن و من رو کشیدن بین خودشون و بین بازوهاشون چفتم کردن.
هوسوک دم گوشم زمزمه کرد
×یونگیا بیبی چرا انقدر سعی میکنی مارو عصبی کنی؟؟چرا همش میخوای لج کنی
جیمین با گرفتن گردنم صورتم رو برگردوند سمت خودش و بوسه ای روی لبهام زد
_هر کسی تو دنیا حداقل یکبار اسم زوج پارک و جانگ به گوشش خورده.هر کس تو دنیا با شنیدن این اسم لرز به اندامش میفته ولی تو پسره ی تخس قلب مارو لرزوندی پس چرا باهامون کنار نمیای.
با شنیدن حرفاشون پوزخندی زدم و باسنم رو از پشت به دیک جیمین چسبوندم و با تمسخر گفتم
+اوه مثله اینکه جناب پارک و جانگ فراموش کردن که چطور با تزریق مواد من رو مجبور کردن که هرزه باشم و معتاد سکس ها؟یادتون رفته...
قبل اینکه بخوام ادامه بدم هوسوک با عصبانیت دستش رو گذاشت جلویه دهنم و با چشمایه به خون نشسته زل زد بهم.
با عصبانیت نفسش رو داد بیرون و با پیچوندن دستام به شکم خوابوندتم روی تخت و خم شد روم و زیر گوشم غرید
×جناب مثله اینکه ترجیح میدی هرزه باشی تا اینکه به عنوان معشوقمون کنارمون باشی
با شنیدن حرفش پوزخندم تبدیل به قهقه شد
+واااای خیلی خندیدم.معشوقه؟؟؟شوخی میکنین دیگه؟؟شما دوتا باعث شدین فاکینگ ۱۰ سال مثله هرزه ها زندگی کنم.خانوادم رو یادم نیاد حتی اسمم رو بعد میخواین معشوقتون باشم؟؟
جیمین سرش رو کنارم گذاشت و همونطور که تو صورتم نگاه میکرد با لبخند انگشتش رو روی صورتم کشید و لب زد
_عروسک شکریم تو خیلی خوشگل تر از اینی که بخوای بین دستایه بقیه دست به دست شی.تو ...
قبل اینکه حرفش تموم بشه تف کردم تو صورتش که همونطور که صورتش رو ازم دور میکرد بزاقم رو با انگشت از روی صورتش پاک کرد.
انگشتی که باهاش صورتش رو پاک کرده بود کرد تو دهنش و پوزخندی زد
_یونگیا فکر کنم خیلی وقته از زمان مصرفت گذشته انقدر سرکش شدی
از کشویه کناره تخت سرنگ رو دروارد و همونطور که با مایع غلیظی پرش میکرد نیشخندی زد و مچ دستم رو محکم گرفت و هوسوک همونطور که از پشت چسبیده بود بهم محکم بازوم رو نگه داشت تا حرکتی نکنم‌.با فرو کردن سرنگ صورتم از دردش جمع شد و با حس جزیانش توی رگهام کم کم حس میکردم سرم داره سبک میشه.

sexy kitty🐱Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt