Sevensome🐭🐨🐿🐥🐯🐰🐱

3.3K 131 33
                                    

Jn:
از ترس داشت گریش میگرفت
سرمو بردم جلو تو صورتش لب زدم
جین:دو دقیقه پیش که زبونت دراز بود چیشد لال شدی
خواستم پیراهنش رو دربیارم که نذاشت
دوتا دستش رو بالای سرش پین کردم و پیراهنش رو دادم بالا با دیدن بدنش چشمم گرد شد تمام تنش جای زخم و کبودی و سوختگی بود
پیراهنش رو کشیدم پایین و براید استایل بغلش کردم
جین:نام و کوک با من میان ویلا ته تو برو خونه ببین چخبره جیمین و هوپی هم این مردیکه رو ببرن گم و گور کنن(جین حسه این فرمانده هارو میده😎)
از خونه رفتیم بیرون و سوار اسانسور شدیم
کوکی:الان میخوایم چبکار کنیم جین هیونگ؟؟
جین:اول میریم داروخونه بعد میریم ویلا
وقتی به ماشین رسیدیم یونگی رو پرت کردم پشت ماشین
کوک:هیوووونگ ارومتررررر
جین:خفه شو و بشین
سوار ماشین شدیم
با رسیدن به دارو خونه ترمز کردم
نامجون رفت تا وسایل پانسمان بگیره
از تو اینه عقب رو نگاه کردم یونگی کناره در تو خودش جمع شده بود و کوک هم بغلش کرده بود دیگه نمیلرزید
با اومدن نامجون حرکت کردیم سمت ویلا
بعد نیم ساعت رسیدیم
نامجون در پشت رو باز کرد تا یونگی رو بلند کنه صدایه هینه بلند کوکی منو از جا پروند
جین:چته بچه هی امروز همه راه میرن مسگن هین هین
کوک:هیونگ اینجا خونیه
از بین دوتا صندلی های ماشین پشت رو دیدم جایی که یونگی نشسته بود خونی شده بود
با ترس به یونگی نگاه کردم
جین:احتمالا پاش زخمی بود
کوک:ولی این خون زیاده
جین:اصلا ایشالا پریود شد
کوک:ولی...
جین:کوک خفه شو تورو خداااا بزار بریم تو ببینیم چشهههه
با دادم کوک سریع پیاده شد با نامجون رفت تو خونه منم پشت سرشون رفتم تو
یونگی رو بردن تو اتاق خواب و گذاشتن رو تخت
نامجون:بیهوشه
جین:کوک برو زنگ بزن به دکتر
بعد رفتن کوک با نامجون لباسایه یونگی رو دراوردیم
شرتش خونی بود ترس برم داشت
جین:پریوده ایشالا که پریوده
نامجون:ولی اون دختر نیست
جین:خیلی ممنون که منو از گمراهی دراوردی تاحالا فک میکردم دختره
نامجون:خواهش....وایسا منو مسخره میکنی بیشعور:/
جین:فعلا ضد عوفونی کننده و پنبه رو بیار این زخمارو ضد عوفونی کنیم
بعد اینکه زخماش رو ضد عوفونی کردیم کوک خبر داد که دکتر اومده
با اومد دکتر تو اتاق ما اومدیم بیرون

با بیرون اومدن دکتر کوک عملا حمله کرد به دکتر
جین:برو اون خرگوش وحشی رو بگیر ببر تو اتاق من ببینم چیشد
نامجون کوک رو از یقه گرفت و برد تو اتاق
دکتر:هوووف باید بگم که ایشون حالشون خوبه فقط از استرس زیاد بی هوش شدن
جین:خون ریزیش برای چی بود
دکتر:من واقعا متاسفم ولی ایشون بچشونو از دست دادن (خیلیم عادی:/)
حقیقتا تعجب نکردم چون میدونستم اون بیبی چک تو دستشویی ماله یونگیه
بعد از گوش دادن به توصیه های دکتر ایسون رو تا دمه در همراهی کردم و برگشتم تو اتاق
نامجون:چی میگفت
جین:هوووف هیچی نیست فقط از استرس بی هوش شده فعلا بیاین ببریمش حموم تا اون سه تا بیان
رفتم تو حموم و شیر اب گرم رو باز کردم تا وان پر شه
بعد اینکه وان پر شد کو و نامجون لباسایه یونگی رو دراوردن و نامجون یونگی رو گذاشت تو وان
جین:کوک تو میتونی بری بیرون ما یونگی رو میشوریم
کوک:نهههه منم میخوام ببینم نه یعنی میخوام کمک کنمممم
نامجون:خیلی هیزی پدرسگ
کوک با دیدن زخم های یونگی دوباره داشت میزد زیره گریه
جین:گریه کنی تو همین وان خفت میکنم
کوک فین فینی کرد
کوک:کی گفت من گریه کردم
خواستم چیزی بگم که در حموم باز شد
جیمین:تنها تنها حال میکنین؟
نامجون:اره اصلا انقدر کیف میده که نگو:/
رو موهای یونگی شامپو ریختم و با دست شروع کردم به ماساژ دادن سرش
جین:مشکلی داری برو کوک میاد کمک
کوک:اره اره بیا اینور
نامجون:عمراااا این خرگوشه حشری الان میزنه بالا هممونو بگا میده
بعد از کلی کل کل و سر و کله زدن یونگی رو شستیم و بردیمش بیرون
بعد از اینکه جیمین تن یونگی رو خشک کرد و تنش لباس پوشید خوابوندیمش رو تخت و پتو رو کشیدیم روش
البته که کوک میخواست اینکارارو بکنه ولی نام نذاشته چون یونگی هنوز مریض بود و کوک اصلا بهش اعتمادی نیست
همه تو حال نشسته بودیم تا تهیونگ هم برسه
با اومدن تهیونگ خودشو پرت کرد رو مبل
جین:خب ته رفتی خونه چیشد
ته:هوووف اونجا الان خوده جهنمه پدر حالش بد شد و مثله اینکه عمل کرد و سر عملش تموم کرد و جالب اینجاست که وقتی وکیل وصیت نامه رو خواست بخونه پدر بیشتر ارثش رو برای یونگی گذاشت و این باعثه عصبانیت مادر شد
هوپ:چی میگیییییی امکان نداره
جیمین:مطمئنی؟؟اخه اون مردک اصلا نمیخواست سر به تن یونگی باشه
ته:اههه اره خب منم تعجب کرد
جین:خب اونقدراهم مهم نیست خب جیمین و هوپ شما چیکار کردین
جیمین:حقیقتن من میخواستم از دره پرتش کنم پایین ولی هوپی نذاشت  برای همین با ماشین از دره پرتش کرد تا شک نکنن

sexy kitty🐱Donde viven las historias. Descúbrelo ahora