Stable Darkness

End of season one

یکی‌ از لنگه های در باز بود و دید خوبی به داخل داشت. تنها کلاسی که در دولنگه داشت کلاس موسیقی بود.

نگاهش روی چانیول زوم شده بود.

میخواست چیزی که تو فکرش بود رو عملی کنه.

چانیول نزدیک گیتاری که کنار دیوار بود شد و دستی به بدنه اش کشید. مثل شخصی که به بدن معشوقش دست میکشه و لذت میبره.

بکهیون چند قدمی جلو رفت و صداش زد.

چانیول سریع عقب کشید و دستپاچه به سمت بکهیون برگشت.

بکهیون آروم سلام کرد و لبخند کمرنگی زد.

چانیول ابرویی بالا انداخت و باتعجب گفت"اتفاقی افتاده؟"

بکهیون سری به علامت نه تکون داد.

مکثی کرد و سرش رو پایین انداخت و مشغول بازی با خرده خاکی شد که روی سرامیک سفید رنگ پخش شده بود.

آروم گفت"میخوام درمورد موضوعی باهات صحبت کنم"

چانیول سری تکون داد تا بکهیون ادامه بده"خب من؛ من، دوستت دارم و میخواستم نظر تو رو بدونم"

مطمئنا چشم های چانیول نمیتونست بیشتر از این گرد بشه. اون اصلا انتظار همچین مکالمه ای رو نداشت.

تپش واضح قلبش رو می شنید و همچنان نمی تونست باور کنه. بکهیون دوستش داشت؟

به سختی جمله ای رو سرهم کرد و گفت"من؛ من خیلی وقت بود که می خواستم این رو بهت بگم ولی نمی تونستم"

بکهیون لبخندی زد که شرارت پشتش رو مخفی کرد. اون تونسته بود به راحتی به هدفش برسه.

پس واقعا این پسر دوستش داشت. می دونست سرنوشتش بود پس زیادی دور از انتظار نبود.

کمی جلو رفت و خودش رو به چانیول نزدیک کرد. صورتش رو با دستش قاب کرد و برای چندثانیه بهش خیره شد.

برای عملی کردن نقشه اش کمی شک کرد ولی راه بازگشتی وجود نداشت.

چانیول با تردید بک صورتش رو جلو برد و بوسه آرومی به لبهاش زد.

اون مدت زیادی بود که تشنه این بوسه بود و حالا قلب بی جنبه اش توی سینه اش دیوانه وار می تپید.

بعد چند ثانیه از هم فاصله گرفتند. بکهیون با چشم های منتظر به چان خیره شد و منتظر دیدن تغییرش بود ولی با صدای سهون سریع به سمتش برگشت.

سهون با لبخند بهشون خیره بود. چند قدمی جلو اومد و دستش رو به شونه چانیول رسوند و گفت"خوبه حداقل تو میتونی یخش رو آب کنی"

برای لحظه ای قدرتش روی چانیول عمل کرد و تونست تصاویری رو ببینه.

آروم زمزمه کرد"لوهان؟"