Season One: Darkness Means Death
فلش فوروارد
صورت پوشیده شده از اشکش رو به آرومی جلو برد و لب لرزونش رو به لب بی روح و خونی پسر وصل کرد. نمیخواست توی آخرین بوسهشون کم بزاره. انگشتهای خونیش رو دو طرف صورتش قرار داد. تضاد این صورت سرد با خون گرم دردناک بود.
قفسۀ سینهاش درد گرفت ولی اون به بوسۀ یکطرفهاش ادامه داد. قطره اشکی از لای پلکهای بستهاش فرار کرد و به همراه خون تازهای که از لبهای پسر زیریش بیرون ریخته بود به زمین راه پیدا کرد. بیشتر از این نمیتونست این درد رو تحمل کنه. به یاد خاطراتش با این پسر افتاد.
تنها چیزی که میتونست بدنش رو دربرابر سردی تدریجی مقاوم کنه همین بود.
همین خاطرات خوب....
¤¤¤¤¤¤¤¤
به سمت درخت بزرگ گوشه حیاط رفت. جایی که کسی کاری باهاش نداشت. البته اگر دقیقتر به زندگیش نگاه میکرد هیچوقت کسی کاری باهاش نداشت. اون همیشه تنها بود.همه ازش میترسیدند.
میگفتند شومه...
گاهی اوقات خودش هم باورش میشد که واقعا اتفاقات توی زندگیش فراتر از یه اتفاق هستند.
زیر درخت پسری عجیب با موهای یخی نشسته بود. عجیب بود چون همه میدونستند که نباید اونجا بشینن. اونجا برای لوهان بود و هرکی بهش نزدیک میشد بلایی سرش میومد.
اون پسر رو تاحالا ندیده بود. رفت و کنارش نشست. پسر حتی سرش رو بلند نکرد و همچنان به مطالعهاش مشغول بود. نگاه دقیقی به اجزای صورتش انداخت. چهره جذابی داشت. لبخندی زد و سلام کرد ولی عکسالعملی دریافت نکرد.
نمیدونست چرا ولی چهرش به دلش نشست.
میخواست یه هم صحبت داشته باشه و الان بهترین فرصت بود.
چند ثانیهای بی حرکت موند و بعد دستش رو به سمت موهای پسر دراز کرد و گفت"موهای جالبی داری...."
ولی دستش توسط پسر گرفته شد. پسر سرش رو برگردوند و با اخم بهش خیره شد.
چانیول از دور با نیشخند بهشون نگاه میکرد. با دیدن این صحنه نیشخندش پررنگ تر شد و با صدای بلند گفت"هی لوهان، اون پسر میدونه که حتی نگاه کردن به تو هم براش بدشانسی میاره؟"
لوهان با شنیدن این جمله اخم کرد و به سمت چانیول برگشت. اون به این حرفها عادت داشت مخصوصا از طرف چانیول.
ESTÁS LEYENDO
Stable Darkness
Fantasíaحرفاش لبخند رو روی لبم نشوند و در های جعبه تنهاییام رو باز کرد. اون بالهاش رو باز کرد و منو نجات داد. اون اولین دوست، عشق و حامی من بود. ولی من در ازای این همه عشق و محبتی که بهم ورزیده بود زندگیش رو جذب کردم و ازش گرفتم... Couple: Hunhan, Chanbaek...