PART_20

826 147 33
                                    

سلامممم.
ووت.
کامنت.
اینم عیدیتون🌻





با وارد شدنشون به سالن تقریبا همه متعجب نگاهشون کردن.
جونگکوک بی اهمیت به چشمای درنده ای که روی اندام و چهرش بود به سمت تهیونگ رفت و با بوسه ای که روی لباش گذاشت باعث شد اون افراد اهی بکشن و نگاهشونو به سمت طعمه بعدی بچرخونن.
یونگی به شدت استرس گرفته بود،اینکه یهو مرکز توجه خیلیا بشی ترسناکه ولی بین اون نگاه ها دوتا گرگ دیگه هم بودن،جیمین و جکسون که به فرشته روبه روشون خیره شده بودن.
جیمین عصبی از نگاه های حریص به سمت یونگی رفت و بعد از گذاشتن دستش پشت کمر پسر و چشم غره ای به بقیه به جلو حرکت کرد که با هل داده شدنش توسط یونگی و شنیدن جمله«بهم دست نزن»عین چی ضایع شد و حتی ابروی بالا اومده جکسون و زمزمه پسر رو نشنید:
/پارک جیمین؟!نکنه خودشه؟!
یونگی به سرعت به سمت تهکوک رفت و اون بین صدای تهیونگ که قربون صدقه جونگکوک میرفت و میگفت خیلی خوشگل شده رو هم شنید،چشماشو توی حدقه چرخوند و عصبی به کوک توپید:
+نگفته بودی اونم اینجاست.
×آمممم کی؟!
+پوففففف به نظرت کیو میگم؟!
×اوه آها...پارک جیمین رو میگی؟!خب نمیدونستم اونم جزو دانشجوهاست.
یونگی سرشو تکون داد و گوشه ای نشست،بهتر بود به کسی نزدیک نشه،کمی بعد از جاش بلند شد و به سمت دستشویی رفت،بعد از انجام کارش و شستن دستاش متوجه مردی شد که از اول مهمونی بهش خیره بود پسر با دیدن نگاه یونگی زبونشو روی لبش کشید و زمزمه کرد:
¥چه بدنی داری سمیه(نخندین خب😂)،بی اهمیت خارج شد و صدای نیشخند پسر رو شنید،کمی استرس گرفت و سرعتشو زیاد کرد،با ندیدن تهکوک کمی سرشو به اطراف چرخوند تا پیداشون کنه که چراغا خاموش شدن و همه شروع به رقصیدن کردن،آهی کشید و قدمی جلو رفت ولی اینبار صدای کسیو کنار گوشش شنید که باعث شد تمام بدنش یخ کنه:
/سلام بیبی.
+ج...جکسون...تو...
/قرار بود باهام درس کار کنی.
جکسون پوزخندی زد و ادامه داد:
/نکنه اون پیانو رو نمیخواستی.
+خ...خب...پشیمون شدم.
دستی آروم پشت کمرش نشست:
/ترسیدی؟!
+نه...برای...برای چی؟!
/پس چرا لکنت گرفتی؟!چرا بدنت میلرزه؟!
+من فقط سردمه
پوزخند پسر رو کنار گوشش شنید:
/سردته چون لباست مناسب اینجا نیست،اینو فقط باید تو تخت برای من بپوشی.
خنده آرومی کرد و با دیدن جیمین که قطعا دنبال یونگی میگشت زمزمه کرد:
/اوه بیبی من باید برم.
با غیب شدن جکسون ،همون لحظه جیمین یونگیو پیدا کرد،بهش گفته بودن جکسون رو این اطراف دیده بودن و اون با ترس اول دنبال یونگی گشته بود،با دیدنش لبخندی زد و استرسش کم شد،گوشه ای نشست و به پسری که دوستش داشت خیره شد،توی تاریکی متوجه صورت رنگ پریده یونگی نشد،کمی بعد آهنگ از آروم به شاد و پرسروصدا عوض شد و همه برای رقصیدن به وسط سالن یورش بردن.
یونگی سعی کرد از جمعیت عبور کنه ولی اینقد تعداد زیاد و صدا زیادتر بود که نتونست جا به جاشه پس سعی کرد بین اونها اونم کمی برقصه،جکسون رفته بود و اینجوری شاید آروم تر شه،چنددقیقه بعد با حس دستایی روی بوتیش با چشمای درشت شده خواست فاصله بگیره که مرد پشت سرش با گذاشتن دستش روی شکم پسر اونو از پشت به بدن خودش چسبوند،سرشو به گوش یونگی چسبوند و جوری که پسر بشنوه گفت:
¥اوه...ببین کیو صید کردم.
با شناختن صدای فردی ک توی دستشویی بود دندوناشو روی هم فشرد چرا امشب ارومش نمیذاشتن؟!
خواست برگرده تا پسررو سرجاش بشونه و یه سمیه نشونش بده اون سرش ناپیدا که با پرتاب شدن پسر و قطع شدن موزیک و همزمان باهاش روشن شدن برقا،متعجب به جیمینی که داشت پسررو به قصد کشت میزد متوجه شد و حالا چشماش درشت تر شده بود،جیمین عصبی با دستایی که کمی خونی شده بودن به سمت یونگی رفت و بااخم به بیرون کشوندش و هیچ کدوم از دو پسر زمزمه آروم جکسون رو نشنیدن:
/پس خودتی...اون مرد سیاهپوش‌‌....گیرت انداختم پارک جیمین.
____________________
با بیرون اومدن از اون محیط پرتنش یونگی جیمین رو هل داد وغرید:
+چه غلطی میکنی پارک؟!
_من؟!منننن؟!تو چه غلطی میکنی؟!
و ادامه حرفشو فریاد زد:
_چرا گذاشتی لمست کنه؟!
یونگی اشاره ای به دست جیمین کرد و اونم بلند داد زد:
+من میتونم از خودم دفاع کنم میفهمی؟!من بچه نیستممممم.
جیمین بی اهمیت به حرف یونگی به سمتش اومد و با دندونایی که روی هم میفشرد اروم شمرده حرفشو به زبون آورد:
_حواست باشه کسی بهت نزدیک نشه مین،تو جزو اموال منی اگه لازم باشه دست همه رو میشکنم تا هیچ دستی لمست نکنه...
+تو صاحب من نیستی پارک،اینو تو اون کله پوکت فرو کن.
یونگی عصبی اینو توی صورت جیمین فریاد زد و به سرعت دور شد،بارفتن یونگی جیمین داد بلندی زد و مشتشو به دیوار کوبوند:
_پسره ی...چی فکر کرده با خودش؟!مگه دست اونه که مال من نباشه اون پسره ی فاکی جوری لباس پوشیده بود که اون مرتیکه هرزه لمسش کنه و بعد حالا...
با رسیدن چیزی به ذهنش نیشخند ترسناکی زد و به تهیونگ زنگ زد:
÷چیه جیمین؟!
_بیا توی محوطه باهات کار مهمی دارم که مطمئنم دوسش داری...
وقهقهه ترسناکی زد و تلفن رو قطع کرد...












حاجیمون گنگش بالاست ایح...
دیگه تو خماری بمونین تا پارت بعد...
خدایی جیمین زورگو با هارتتون بازی نمیکنه؟!تخخخخ قراره زورگو تر شه ایح.
(غلط املایی تو فیکام زیاده توجه نکنین گایز)
بوچ بعتون:)

I NEED YOUWhere stories live. Discover now