PART_31

715 119 11
                                    

سلاااامممممم...
دهن معلما سرویس🥺
دوباره امتحان گذاشتن برامون استراحت ندارم اصن☹️
نمیتونم تمرکز کنم حتی یادم نیست رمان راجب چی بود...هق:)












بعد از اینکه از دست اون مردای غول تشن راحت شدن بلافاصله به طبقه پایین دویدن،جیمین درد بازوش خیلی اذیتش میکرد ولی درد رو اونجایی احساس کرد که با نبود یونگی مواجه شد،بغض توی گلوش آماده ترکیدن بود که صدای تهیونگ رو شنید:
÷پیداشون میکنم!
با ذره ای امید که وارد قلبش شده بود زمزمه کرد:
+چجوری؟!
تهیونگ سرفه ای کرد و جواب داد:
÷اول بریم بیرون چون الان سقف...
با شنیدن افتادن چیزی و یادآوری اینکه خونه در حال سوختن بود هر دو بیرون دویدن.
تهیونگ سریع به حرف اومد:
÷تو گردنبند جونگکوک یه ردیاب گذاشتم!
جیمین نگاهی بهش انداخت و لبخند ارومی زد...
با رسیدن به جایی که ردیاب نشون داده بود و دیدن مقصد که عمارت جکسون بود ،بعد از بیهوش کردن نگهبانا جیمین با عصبانیت در رو هل داد و همونطور ک نفس نفس میزد داد زد:
_یونگییی،یونگیی،یون...
بلافاصله پشت سرش تهیونگ با استرس وارد شد و اونم جونگکوک رو صدا کرد،اما به جای شنیدن صدای معشوقه هاشون صدای قهقهه بلندی رو شنیدن و بعد صدایی که از توی بلندگوهای اطرافشون پخش شد:
/بالاخره اومدین پس!
تهیونگ با عصبانیت و چشمای سرخ شده داد زد:
÷عوضی بگو کجانننن!
دوباره صدای قهقهه بلند شد و ادامه حرف های جکسون:
/معشوقتونو میخواین؟!
_به نفعته همین الان یونگی رو پس بدی وگرنه زنده زنده میسوزونمت آشغال.
/حاضری واسش هرکاری بکنی؟
جیمین داد زد:
_معلومه که حاضرم احمق عوضی!
/پس مرد کنارت رو بکش.
جکسون محکم گفت و جیمین گیج به تهیونگ نگاه کرد،باید تهیونگ رو میکشت؟!
خواست اعتراض کنه که جکسون ادامه داد:
/و تو کیم تهیونگ،اگه میخوای به جئون برسی باید پارک جیمین رو بکشی!
حالا تهیونگ و جیمین متعجب به همدیگه خیره بودن.
قلب هردو تند میزد اما قلب یونگی و جونگکوک که از پشت دوربینی با دست و پای بسته اونارو میدیدن تند تر میزد،جو پر تنشی بود تا اینکه جکسون دوباره به حرف اومد:
/کامان پسرا،اگه میخواین اون دو زنده بمونن یا یکیتون و یا هردوتون باید بمیرین!
چند ثانیه بعد صدای جیمین بلند شد،پسر آب دهنشو قورت داد و بلند فریاد زد:
_ت...تهیونگو میکشم،فقط...یونگیو ول کن.
تهیونگ با چشمای درشت به جیمین نگاه کرد و اون هم فریاد زد:
÷منم...منم جیمینو میکشم...بذار جونگکوک بره.
صدای خنده اروم جکسون اومد و بلافاصله تصویر جیمینو و تهیونگی که با اسلحه به طرف هم نشونه گرفته بودن جلوی چشمای یونگی و جونگکوک پخش شد،صدای خنده جکسون میومد و دو پسری که در سکوت به هم خیره بودن و دستاشون که اسلحه رو گرفته بود میلرزید...
یونگی و جونگکوک صداهایی از پشت در اتاقی که توش حبس بودن میشنیدن ولی اهمیت نمیدادن،جیمین و تهیونگ بعد از گفتن متاسفم توی یه لحظه به قلب هم شلیک کردن و همزمان با افتادنشون روی زمین،در اتاق باز شد.








شیطونه میگه اذیتتون کنم و پارت بعد رو دیرتر بذارم یوهاهاها

I NEED YOUWhere stories live. Discover now