اخم با طعم شکلات

246 48 11
                                    


فقط نگاهش میکردم ... دوست داشتم تا میتونم قبل از مرگم توی ذهنم حکش کنم .... تک تک لحظاتی ک کنارم بود و کنارش بودم .
همونطور که داشت کیک شکلاتیش رو مزه مزه میکرد یهو لبخند درخشانش جاشو ب اخم بامزه ای داد ... ولی مثل اینکه قضیه جدی بود ....

-جونگوونم
+.... بله ؟!
سرشو متعجب بالا اورد و توی چشمام نگاه کرد
-چیزی شده ؟؟
+نه ... چیز خاصی نیست

از اینکه داشت چیزی ازم مخفی میکرد یکم ناراحت شدم ... چون قرار گذاشته بودیم حتی گزارش تعداد نفس کشیدنای روزانمونم به هم بگیم ولی الان اون داشت چیکار میکرد ؟؟

- وونی قولمون یادت رفت ؟؟
+ کدوم ؟؟
- ک همه چیو به هم بگیم ؟!
+ آها .... خب آخه واقعا چیز خاصی نیست

اخم کردم ... و از جام بلند شدم تا کنارش بشینم و خودم ببینم چی شده
کنارش ک نشستم دستمو دور شونش انداختم و به خودم نزدیکش کردم
گذاشتم بهم تکیه بده  و تو بغلم لم بده
سرشو بو کردم وبوسه ای به موهای ابریشمیش زدم ....

- چی شده ...
+گفتم ک هیچی .... تو بازیم یکی زد کشتتم اعصابم ریخت ب هم .... آشغال...
- وونی اینجوری اخم نکن آخه نگرانم کردی .... کیوت کوچولو

سرشو با لبخندی به سمت بالا ک صورت من باشه خم کرد .... لبخندی ک چال گونه ی عمیقشو ک گودالی برای دفن کردن من بود رو ، ب نمایش میزاشت.
چشماش چرا انقدر قشنگ بود ؟؟؟ از همون اول جذب چشماش شدم .... چشمایی ک روحشو بهم نشون داد و گفت بیا این همون بچه گربه ای نیست ک میخوای ؟؟ و دیوونم کرد .... همین چشمایی ک الان تو چشمام زل زده ان و باعث شدن نفسم بند بیاد .... در این حد اقیانوس چشمات عمیقه ؟؟:)
فقط چند ثانیه اونجوری همو نگاه کردیم و نگاه کردیم .... حتی تلاش میکردیم نفس نکشیم تا این حس قشنگ خراب نشع
بعد از مدتی لکه ای از کیک شکلاتی رو روی لب هاش تشخیص دادم .
اول اومدم با انگشت پاکش کنم ... دیدم نه .... اومدم ببوسمش دیدم نه قشنگ نیست
پس ب کیک شکلاتی ای ک داشت میگفت
"من اینجاما ... بیا با هم ی بوسه با طمع شکلات بسازیم"
نگاه کردم .
- جونگوون ...
+ جونم
- کیک میخوری ؟؟
+ آره بهم بده

پس ی تیکه از کیک رو با دستم برداشتم و روی لب هام مالیدم ...
جونگوون کاملا گیج شده بود ... ولی من میدونستم ک خوشش میاد پس فقط طبق برنامه ی خودمو کیک پیش رفتم .
نزدیک اوردمش و دستمو پشت سرش بردم و لباش رو با هل دادن سرش ب سمت خودم ، روی لبام کوبوندم .
اولش شوک بود ... ولی بعد شروع کرد ب همراهی کردن ...
مزه میکرد و مزه میکردم ... چ طمع قشنگی ... شکلات و جونگوون .... شیرین تر از این نبود ...
نفس کم اومد
با نارضایتی از هم جدا شدیم ....

+ چ کار هایی بلدی  ;)
-تازه اولشه
+ میدونستی چقدر شیرینی ؟؟
-تو خودت خوشمزه ترین شیرینیه دنیایی ...

و دوباره یهویی لباشو رو لبام گذاشت .

- شوک نده
+ تلافی بود

ریز خندی کردم و بهش زل زدم .... انقدر زل زدم تا سکوت ناخوشایندی ب وجود اومد .... پس چیزی ک تو ذهنم بودو بهش گفتم :
"جونگوونم .... اخم نکن .... چون هر بار ک اخم کنی ی بوسه ی شکلاتی بهت هدیه میدم تا اخمت باز شه .... چون اگر اخم کنی دنیای من ابری میشه "

+ انقدر قشنگ حرف نزن
- احساساتمه
+ پس من اخم میکنم تا هر بار این بوسه ی شیرینو با تو تجربه کنم ... تا آخر عمرم این یکی از کارای روزانم خواهد بود .... چقد باید کیک شکلاتی بخریم !

غم خاصی تو وجودم پخش شد .... چیزی ب مرگم نمونده بود ...‌ این مریضی داشت از پا درم میاورد ... ولی نمیخواستم حال حاضر رو با افکار چرتو پرت ب آینده خراب کنم ... پس خودمو جمع جور کردم و بهش گفتم : 
- شیطونک

و لبخندی بهش زدم ک باعث خنده های بامزه و ریز جونگوون شد ...
پرید تو بغلم و با تمام وجود بغلش کردم
و همونطور ک از قهوه ی تلخم ک شیرینی بوسه ی چند لحظه میش رو پاک میکرد ، میخوردم ، سرش رو نوازش میکردم ...

"عاشقتم جونگوونم !"
و نشنید چون همونجا ... توی کافه ... روی پای من خوابش برد :)
کاشکی خدا انقدری رحم داشت ک این لحظه هارو ازم نگیره ;)

𝑭𝒓𝒐𝒘𝒏 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒄𝒉𝒐𝒄𝒐𝒍𝒂𝒕𝒆 𝒇𝒍𝒂𝒗𝒐𝒓 / اخم با طعم شکلات Where stories live. Discover now