(تولد ازازِل)روستایی خوش آب و هوا ، اما مردمی با اعتقادی عجیب!
مردمی که اعتقاد داشتند با نوشتن گناهانشون روی پارچه و بستن اون پارچه به پشم های بدن یک بز و البته زنده زنده سوزاندن اون بز میتونن نامه اعمال پر از گناهشون رو پاک کنن.
هرسال این جشنواره در روستا برگزار میشد.اما امسال با همه سال ها متفاوت بود!
مردم مثل همیشه بعد از نوشتن گناهانشون و گره دادن گناهان به پشم های بلند بز سیاه در انتظار دور تا دور آتشی که برای مراسم برپا کرده بودند ایستاده بودند.
زمانش رسیده بود تا بز رو بیارن و در شعله های آتش رها کنند. انگار که حالا همه مردم در انتظار دیدن ناله های حیوان بی پناه بودند اما یکی از اهالی خبر از ناپدید شدن بُز پر از گناه رو داد.
شب بود!
مردم روستا همگی با مشعل و فانوس های نفتی قدم به جنگل های تاریک اطراف روستا گذاشتند تا بز سیاه رو پیدا کنند.
نباید انقدر ها هم دور شده باشه!اما خبری از اون بز نبود.
روز ها از اون جشنواره لغو شده گذشت که تعدادی از دختر های نوجوان روستا بیدلیل ناپدید شدند.
تعدادی از اون دخترها قبل از ناپدید شدن درباره صدای ویولنی که از وسط جنگل به گوش میرسه صحبت کرده بودند.
انگار که اون روستا نفرین شده بود.
دختر ها به دنبال صدای ویولن داخل جنگل میرفتند و به گفته تعدادی از شاهدان داخل جنگل اون بز ناپدید شده رو با بدنی شبیه به یک انسان دیده اند که دختر های زیبای روستا را اول با صدای ویولن دلباخته خود میکند.اما
چی میشه اگر دو غریبه کنجکاو ناگهان قدم به این روستای نفرین شده بزارن؟
اون دو غریبه واقعا کی هستن؟سخن نویسنده🖤
دنیای این داستان ، دنیایی نامقدسه پر از خون و خونریزی ، شهوت و گناه
توهین به مقدسات و علائم شیطانپرستی تا حدودی توی این فیک دیده میشه؛ پس اگر روحتون نسبت به این مسائل حساس و متعصبه بهتون پیشنهاد میکنم که به بوکهای نویسنده دیگه ای رجوع کنید.
ازازل؟ یک اسطوره! موجودی شیطانی که از افسانه ها قدم به دنیای این داستان گذاشته و قراره مدتی باهاتون به این روستای خیالی هگنر هم سفر باشه!
من در طول این دو فصل با شما مافیا بازی میکنم
تاحالا مافیا بازی کردی؟
شاید جلوی چشمهات خون شهروندان زیادی ریخته بشه.
اینو یادت نره که تو با یک مافیای خطرناک روبرو نیستی. یک شیطان به اسم ازازل اینجاست که باید پیداش کنی🧡چند پارت اول فقط با شخصیت ها و اخلاقهاشون آشنا میشی...
شاید گاهی ازازل از میان این آشنایی ها سرکی بکشه و بهتون نگاهی کنه. اون بستگی به ذهن تیز شما داره که بتونید در یک نگاه اون رو تشخیص بدید.
به ذهنتون فرصت بدید تا اول بتونه وایب اون روستای نفرین شده رو درک کنه.
موزیک های پیشنهادی که توی کانال تلگرامم گذاشتم رو هم جدی بگیرید.❌❌❌❌❌❌❌بخونید
_علائم و اسم روستا و اسم فیک مختص این فیکشنه
+هرگونه استفاده از ایده فیک بدون گفتن منبع فیکشن بهم اطلاع بدید برخورد میشه
با ازازل همراه باشید🧡
. این ستاره رو برای شروع پررنگ کنید👇🏻
YOU ARE READING
the Azazel
Fanfictionیونگی و تهیونگ ، برای پیدا کردن هوسوک قدم به روستایی زیبا اما مردمی با اعتقادات عجیب میگذارند. روستایی که مردمش خدایی ندارند و از شیطان پیروی میکنند. اما اون شیطان با ظاهری فریبنده ، کی میتونه باشه؟ تو! فرزند آدم! این شروع زندگی منه...زندگی اَزاز...