🖤خون نوزاد قربانی🧡

852 109 22
                                    

رزالین به سنگ و گیاه و خاک چنگ می‌زد تا شاید با کمک دست هاش راهی برای فرار از جیمین پیدا کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


رزالین به سنگ و گیاه و خاک چنگ می‌زد تا شاید با کمک دست هاش راهی برای فرار از جیمین پیدا کنه.

جیمین با قدم‌هایی آهسته و خونسرد قدم زنان بهش نزدیک می‌شد؛ دخترک تسلیم وگریان با چهره معصوم و ترسیده اش نالید:
-پدر رافائل! اون تنبیهت می‌کنه!

جیمین دست به جیب با سری کج به دختری که روی زمین افتاده بود و از درد وسرما زجر می‌کشید لبخندی زد.
-رافائل رو به سجده خودم در می‌آرم ملکه من ، نگران چی هستی!؟

رزالین سکوت کرد. چرا هیچکس این اطراف پیدا نمیشه که نجاتش بده؟ جیمین دستش رو به سمت پایین لباسش برد، لباس رو از تنش دراورد و باعث شد برق از سر دختر بپره.
اون چرا داشت لباسش رو درمی‌اورد؟
بدنش از براقی زیر نور ماه می‌درخشید و دختر و پیر و عجوزه رو تشنه خودش می‌کرد.

رزالین با چشمایی گرد از وحشت به برادر معصومش که حالا با چشمایی پر از شهوت مثل یک مار بهش زل زده بود نگاه می‌کرد و با هرلحظه نزدیکتر شدن جیمین لرزش بدنش دوبرابر می‌شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

رزالین با چشمایی گرد از وحشت به برادر معصومش که حالا با چشمایی پر از شهوت مثل یک مار بهش زل زده بود نگاه می‌کرد و با هرلحظه نزدیکتر شدن جیمین لرزش بدنش دوبرابر می‌شد.
نمی‌تونست تصور کنن چنین چیزی رو چه برسه به تجربه!

-تو جیمین من نیستی! قسم می‌خورم.

وقتی عکس العملی از جیمین بجز لبخند و دراوردن شلوارش ندید جیق زد:

-کمک.

اون پسر به سمت رزالین خیز برداشت و دامن و لباس‌های دختر رو از تنش پاره می‌کرد. رزالین که پاهاشو احساس نمی‌کرد تنها با دست های یخ زده اش سعی داشت از خودش دفاع کنه و جیغ بزنه. جیمین تکه‌های لباس نیمه پاره اش رو گوشه ای می‌نداخت و هرثانیه به خواسته‌اش نزدیک‌تر می‌شد. صدای جیق و التماس رزالین تمام جنگل رو گرفته بود؛ ولی کی؟کی بود که بشنوه؟صدای دختر بی‌گناهی که زیر بدن جیمین، کسی که سال ها مثل دو خواهرو برادر قابل اعتماد ، باهم زندگی کردن رو کی می‌شنوه؟
جیمین یکی از دست هاش رو روی دهن رزالین گذاشته بود تا جیغ و گریه‌های شدیدش خفه شه. پسر با چشم‌هایی بسته و پر از آرامش شروع کرد به بوسیدن گردن دختر. موج های ریز دریاچه به لطف نسیم و باد ، زیر کمر لخت رزالین سر می‌خورد و هربار سرمای وحشتناکی رو به کل بدنش منتقل می‌کرد. دختر همچنان توانایی هیچ اعتراضی با اون دهان بسته نداشت. موهای موج دارش توی آب می‌رقصید؛ دستاش توسط جیمین بالای سرش قفل شده بود.
پاهای بی‌جانش توسط جیمین هدایت می‌شد؛ پس جیمین در یک حرکت موهای نیمه خیس شده‌اش رو با حرکت سرش کنار زد و با ورودش به حفره بین پاهای رزالین چشماشو از لذت بست. رزالین از شدت درد از بین رفتن باکرگیش جیق می‌زد و کمک می‌خواست؛ ولی تنها اشک‌های داغش از روی گونه‌هاش سر می‌خوردن
جیمین با حرکات محکم رزالین رو تکون می‌داد و از لذت بلند آه میکشید وگاهی میخندید؛خم شد وکنار گوش رزالین نفس زنان نالید:
-نگران نباش، ما خواهر و برادرهای واقعی نیستیم رزالین! لذت ببر.
قبل از اینکه رزالین حرفی بزنه یا اعتراضی کنه؛ صورت رز رو داخل آب فرو برد و بی‌اهمیت به خفه شدنش خودش رو داخل اون دختر می‌کوبید.

the Azazel Where stories live. Discover now