یورا بی حوصله با موهای افشون رو تخت ولو شده بود و بی وقفه تمام مدت به این فکر میکرد که چرا باید در عین تنها بودن انقدر زندگی پر مشغله ای داشته باشه!
زنگ موبایلش از دنیا فکر و خیال کشیدش بیرون ، با بی حوصلگی دنبال گوشیش گشت . انتظار شماره هرکسیو داشت بجز یونگی !!
بعد از اون فاجعه شمارشو سیو کرده بود
یونگی: سلام پرنسس
از کلمه پرنسس چندشش میشد مخصوصا اگر میفهمید از دهن یونگی میاد !
یونگی : ببینم الان داری بهم بیمحلی میکنی؟!
یونگی : جوابمو بده زن
یونگی: اوم...وایسا این لقب خیلی حوصله سر بره...
یونگی اسمت به کیتتن تغیر داد
یونگی اسم مستعار خودش به شوگرددی تغیر داد
کیتتن : ببین بس کن...اینا بجای اینکه باحال باشن بیشتر چندشن
شوگر ددی: نه چندش نیستن
شوگر ددی: تو کیتتن منی ؛)
کیتتن: نه ممنون، ترجیح میدم بمیرم تا کیتتن تو باشم
کیتتن: بگذریم چی میخوای؟
شوگر ددی: راستش بخوای هیچی، فقط دلم برات تنگ شده
شوگر ددی: میدونم دل توهم تنگ شده البته !
کیتتن: تو خوابت ببینی داداش
شوگر ددی: اییی، به من نگو داداش
شوگر ددی: عزیزم داری تلاش میکنی نشون بدی سخت به دست میای؟
شوگر ددی: یادت رفته نودت دست منه؟
کیتتن: گند کاریم یادم ننداز
شوگر ددی: هر زمان که بخوام میتونم پخشش کنمااا
کیتتن: جرعتش نداری
شوگر ددی: مطمنی؟
وحشت زده به گوشیش خیره شد اگه پخشش میکرد چی؟ از اینکه میدونست یونگی داره با اون عکسا تهدیدش میکنه و کاری ازش برنمیاد متنفر بود، اما چاره ایی هم نداشت،خیلی راحت میتونست با پخش کردن اون عکسا گند بزنه به آینده و حتی زندگیش
کیتتن: چی از جونم میخوای یونگی؟؟ منه احمق فکر میکردم که میخوای باهم دوست باشیم و دیگه تهدیدم نکنی با عکسام
شوگرددی: به شرطی پخش نمیکنم که هفته دیگه باهام بیای مهمونی
کیتتن : نه نه نه...من از مهمونی رفتن خوشم نمیاد
شوگرددی: اوکی بیب نظرت چیه عکست بزارم کاور فیسبوکم خوب میشه نه؟ اومم...
کیتتن: باشه باشه باهات میام
شوگرددی : میدونستم قبول میکنی
شوگرددی: تو همه جوره عاشقم شدیاا
کیتتن: خدا از من بدش میاد من از تو پس دهنت ببند یونگی
شوگرددی: میبینمت تو مهمونی بیب
یورا با حرص و عصبانیت گوشیش پرت کرد و شانس آورد نیفتاد رو زمین تا یه بدبختی جدید به بدبختیاش اضافه بشه
ازش متنفره، متنفره از اینکه خیلی راحت بخاطر چندتا عکس مسخره کنترلش دستش گرفته، متنفره از اینکه همش تو مدرسه داره باهاش لاس میزنه و لمسش میکنه .
از این حجم از ناتوانیش در مقابلش متنفر بود
وسط این زندگی تیره و تارش فقط مهمونی اونم با یونگی کم بود ! فقط در صورتی حاضره بره که یه مشت بچه ده سال دور هم جمع شده باشن عین احمقا با اهنگای پاپ برقصن و ژله بخورن راجب کارت های پوکومون حرف بزنند.
فقط و فقط داشت دعا میکرد این مهمونی کنسل شه یا حداقل یونگی دست از سرش برداره .اصلا این همه همراه برای یونگی وجود داشت میتونست یکی از همون دخترایی که دورش جمع میشن رو انتخاب کنه چرا اون ؟!
________________________________________
سلام سلام
اینم از پارت جدید بالاخره یورا از اون زبونش یه استفاده مفید کرد
ووت و کامنت یادتون نره دارلینگا😍
YOU ARE READING
play with me||myg (translation Ver)
Fanfictionوقتی اتفاقی دستت میخوره و عکس نودتو برا جذاب ترین پسر مدرسه میفرستی