♡آریو♡
مثه همیشه بیخیال روی تخت ولو شده بود و داشت تلویزیون نگاه میکرد.
اترس داشت حرص میخورد و کنار تختش راه میرفت و کلی فکر و خیال میکرد اما اون اصلا به هیچ جاش نبود!
نه اینکه مهم نباشه ها نه کلا اخلاقش همین بود بیخیال بود!اترس با عصبانیت لب زد:
ددی دارم باهات حرف میزنما...چرا از تامی خوشت نمیاد؟!برای چی اومد اینجا ناراحتش کردی؟!میدونی من دوستش دارم برای همین اذیتش میکنی؟!منم عصبی شدم و رفتم سمتش و پتو رو از روی پاهاش کشیدم و گفتم:
آدرین میشنوی پسرت چی میگه؟!کاری نکن بزارم برم و پشت سرمم نگاه نکنما!دستی به سرش کشید و گفت:
پسرت اگه میخواد ازدواج کنه باید دنبال یه کسی باشه که هم مقام با این خانواده باشه...سیلی به بازوش زدم و گفتم:
دیگه داری شورش رو درمیاری...عشق مگه جایگاه و مقام میشناسه؟!تو خودت مگه من رو میشناختی که وادارم کردی کنارت بمونم و کاری کردی که عاشقت بشم؟!عصبی از روی تخت بلند شد و گفت:
اون فرق داشت...تو حق انتخاب نداشتی...اما پسرمون که داره...نه؟!توی شوک حرفش بودم.
باورم نمیشد آدرین در این حد از تامی بدش بیاد که بخواد چنین حرف هایی رو بزنه!
اترس که دید حالم گرفته شده از حرفش کفری تر شد و از یقه اش گرفت و با حرص گفت:
داری چی میگی؟!برات مهم نیست با حرف هات ممکنه دلش بشکنه؟!هان؟!آدرین بی توجه به هر دومون از اتاق بیرون رفت و گفت:
همین که گفتم یه ازدواج در شان این خانواده!بعد رفتنش اشکی روی صورتم چکید.
اترس نگران اومد سمتم و بغلم کرد و اشک هام رو پاک کرد و گفت:
ببخشید ددی جونم...ببخشید که باعث شدم شما هم ناراحت بشی...ولی دست خودم نیست جوری عاشقشم که نمیتونم ازش بگذرم...لبخندی با تلخی و عشق بهش زدم و از دو طرف صورتش گرفتم و لب زدم:
به عاشقیت ادامه بده من تا آخرش کنارت عزیزم!لبخندی زد و بغلم کرد که توی آغوشم فشردمش و روی مو هاش رو بوسیدم!

YOU ARE READING
👑❤kingdom of love❤👑
Romanceادامه ی پادشاهی عشق... توی استوری اصلی جا نشد و مجبور شدم دوباره استوری جدیدی براش بسازم لاولیای اکلیلی!♡~♡ ♡Miss Aylar♡