🌈راوی🌈سمتشون گام برداشت.
فقط میخواست ببینه که واقعا درست دیده یا نه؟!
میخواست لمسشون کنه!هر قدمی که برمیداشت جلوی دیدش بیشتر تار میشد.
اونقدری بهشون نزدیک شد که کافی بود دستش رو دراز کنه تا لمسشون کنه اما یهو همه چیز تیره و تاریک شد!الیوت که داخل بخش بود با دیدن آیان دم در سمتش دویید.
تا وقتی که بهش برسه آیان وسط حیاط رسیده بود و حتی افتاده بود روی زمین!ایان و آرش هم پشت سرش بودن.
ایان باورش نمیشد که با اینکار بتونه چنین ضربه ی بدی به این بچه بزنه و جسم و روحش رو متلاشی کنه!الیوت با نفرت ایان رو نگاه کرد و آیان رو از روی زمین بلند کرد و چند تا پرستار تخت چرخ دار رو آوردن.
وقتی روی تخت خوابوندش پرستارها سریع جسم بی جونش رو سمت اتاق احیا بردن.
الیوت و آرش هم همراهشون دوییدن و الیوت بعد اینکه مطمئن شد دارن به حال وخیم داداش کوچولوش رسیدگی میکنن برگشت سمت حیاط.
ایان داشت به سیگارش پوک های عمیق و پی در پی میزد و مسیری رو هی میرفت و برمیگشت.
با دیدن الیوت نزدیکش خواست چیزی بگه.
خواست بگه جبران میکنه اما الیوت یهو سمتش خیز برداشت ومشت محکمی توی صورتش کوبید که تعادلش بهم خورد و افتاد روی زمین.الیوت دادی زد و با پاهاش و مشت هاش به جون ایان افتاد.
ایان هم بدون هیچ حرکتی تک تک ضربه ها رو به جون خریده بود!مامورین حراست خواستن جداش کنن اما آرش زودتر رفت جلو و بهشون گفت خودش حلش میکنه.
الیوت رو از پشت بغل کرد و کشیدش عقب و نگران و مضطرب گفت:
الیوت...پسر خوب...یه دقیقه صبر کن...

YOU ARE READING
👑❤kingdom of love❤👑
Romanceادامه ی پادشاهی عشق... توی استوری اصلی جا نشد و مجبور شدم دوباره استوری جدیدی براش بسازم لاولیای اکلیلی!♡~♡ ♡Miss Aylar♡