🌈راوی🌈
چند سال بعد...
توی اتاق در حال دوییدن بود.
روی تخت پرید و جیغ کشید و گفت:
ددی جونم پاشو...جیغ...پاشو...جیغ...ویلیام کلافه و با لبخندی از روی عشق از خواب بلند شد و روی تخت نشست.
با چشای خمار به شیطونک مقابلش که با اینکه دیگه بچه سال نبود اما از بچه هم بچه تر بود چشم دوخت و گفت:
مگه دستم بهت نرسه شیطونک...بعد حرفش لئو خواست فرار کنه که یهو جهید و از بازوش گرفت و خوابوندش روی تخت و روش خیمه زد.
لئو ترسیده موش شد و با چشای معصومش بهش چشم دوخت و گفت:
ددی ویلی؟!پورخندی زد و روی لبای سرخش رو بوسید و گفت:
وقتی داشتی این شیر خفته رو بیدار میکردی باید به عواقبش هم فکر میکردی...سرش رو توی گردنش فرو برد و دکمه های لباس خوابی که تنش بود رو پاره کرد و به سینه اش چنگی زد و گردنش رو مکید و گاز گرفت که نالید و لب زد:
تا نخورمت بیخیالت نمیشم بیبی بوی!وقتی شلوار و لباس زیرش رو درآورد و لباس زیر خودش هم از پاش کند مضطرب بهش چشم دوخت.
بوسه هایی جای جای بدنش نشوند که بدنش شول شد و لب زد:
ویلی...اوممم...ویلی...تو گلویی خندید و عضو سخت شده اش رو روی عضو کوچولوش مالید که نالید و روان کننده رو برداشت و روی پایین تنه اش ریخت و لب زد:
اولین بارت که نیست وروجک که اینجوری میترسی!آروم آروم واردش کردش که جیغی کشید و تنها چند حرکت درون فضای داغ درونش باعث شد کام بشه.
اونقدری نزدیکی بهش و لمس کردنش داغم کرده بود که تنها چشیدن کمی از طعم درونش اون رو به اوج میرسوند!

YOU ARE READING
👑❤kingdom of love❤👑
Romanceادامه ی پادشاهی عشق... توی استوری اصلی جا نشد و مجبور شدم دوباره استوری جدیدی براش بسازم لاولیای اکلیلی!♡~♡ ♡Miss Aylar♡