❤آرش❤بعد حرفی که با نهایت خشمی که توی صداش بود زد قطع کرد.
میدونستم زودی میرسه اینجا.
سریع از ماشین پیاده شدم و از پله ها بالا رفتم و خودم رو به در ورودی خونه رسوندم.
صدای جیغ و داد آیان از طبقه ی بالا میومد.
یربع پله ها رو بالا رفتم و وقتی به در اتاقی که توش بودن رسیدم دستگیره اش رو با خشونتی پایین کشیدم و وارد اتاق شدم.
آیان با نفرت نگاهم کرد و گفت:
چرا...چرا...من فکر میکردم تو عاقل تر از این عوضی باشی...کلافه دست به پشت گردنم کشیدم و لب زدم:
داداشت داره میاد اینجا...لطفا فقط سعی کن آروم باشی تا مشکل رو بین خودمون حل کنیم...باشه پسر خوب؟!عصبی دادی زد و گفت:
چجوری میخوایین حل کنین...این برای من فقط یه مشکل نیست...این یه فاجعه هست...هق...هق...وقتی خواست روی زانوهاش فرود بیاد
ایان سریع گرفتش و البته آیان زودی پسش زد و گریه هاش شدت گرفت.دلم برای وضعیتی که توش گیر کرده بود ضعف رفت.
بغضی که توی گلوم بود رو پس زدم و وقتی صدای زنگ گوشیم بلند شد زودی برداشتمش و الیوت با لحن سردی لب زد:
باز کن این در بی صاحب رو!زودی از اتاق بیرون رفتم و خودم رو به آیفون رسوندم و دکمه ی اوپن رو فشردم.

YOU ARE READING
👑❤kingdom of love❤👑
Romanceادامه ی پادشاهی عشق... توی استوری اصلی جا نشد و مجبور شدم دوباره استوری جدیدی براش بسازم لاولیای اکلیلی!♡~♡ ♡Miss Aylar♡