ساعتی بعد موتور رو به در پشتی بزرگترین عمارت اون محله نزدیک کرد و در حالی که جک موتور رو میزد، دست هاش رو توی جیب های هودی گشادش برد تا دنبال کلید بگرده:
- به خونه خوش اومدی، کیم.. البته نمیدونم همچین اسمی میشه روش گذاشت یا نه!
و در حرکتی، همونطور که مشغول گشتن بود، از روی موتور پایین اومد.
- خونه؟
نامجون از روی موتور پایین اومد. نگاهی به عمارت مقابلش که تقریبا متروکه بنظر میرسید انداخت و زیرلب گفت:
- فاک.
جین که کلاه کاسکتش رو برداشته بود و زیر چشمی حرکات نامجون رو دنبال میکرد، نوچی زیر لب گفت:
- اینجوری نگاهش نکن..!
تقریبا دستور داد و اینبار کیف پولش رو بیرون کشید تا دنبال کارتی بگرده که به جای رمزی که فراموش کرده بود، میتونست برای ورود به خونه ازش استفاده کنه:
- اه، لعنت بهش..
به ثانیه نکشید که با ندیدن کارت توی کیفش، عصبی اون رو دوباره داخل جیبش انداخت و کلاه هودی رو روی سرش کشید. با محکم کشیدن بندهای آویزون از کلاه، با اون پارچه صورتش رو قاب گرفت و خیره به دروازه، چند قدم به عقب رفت.
یکهو به سمت در شتاب گرفت، خیز برداشت و با گیر دادن پاش به برآمدگی فلزی روی دروازه، تنش رو از اون بالا کشید.
- وات دفاک عزیزم!؟
نامجون جاخورده پرسید و درحالی که ناخواسته دستهاش رو زیر تن جین محافظ میکرد تا اگر افتاد اون رو بگیره با دهنی باز به صحنهی مقابلش خیره شد.
سوکجین کف هر دو دستش رو به لبهی در آهنی بزرگ رسوند و با فشاری، تنش رو بالا کشید. از حرص پوفی کرد و از روی در به داخل حیاط خالی عمارت سرک کشید؛ هرچند میدونست کسی اونجا نیست اما محض احتیاط گوشه گوشه ی اونجا رو از نظر گذروند.
لحظه ای بعد با جهش کوتاهی به سمت بالا، تنش رو از روی در رد کرد و تقریبا بی سر و صدا، طرف دیگه ی دروازه روی پنجه هاش فرود اومد.
صاف ایستاد و حین تکوندن خاک روی لبه ی آستینش، گلوش رو با سرفه ای باز کرد. به سمت در برگشت و بعد از باز کردن اون، نیم نگاهی به چهره ی بهت زده ی ویآیپی انداخت:
- موتور رو هم بیار تو.
و دست هاش رو توی جیب های هودیش فرو برد، به طرف ساختمون اصلی به راه افتاد.
نامجون با خندهی بیصدایی ناباورانه عقب رفت و درحالی که موتور رو هدایت میکرد گفت:
- متفاوته... فقط متفاوت!
دقایقی بعد مقابل ورودی ساختمون ایستاده بود و به جین که سعی داشت پسوورد رو بزنه و مدام به یه ارور میرسید نگاه انداخت.
YOU ARE READING
Monsieur ∥ موسیو {VKook, KookV, NamJin}
Fanfiction🔴 #Full 🔴 توجه‼️این داستان سیاسی، جنایی و دارای محتوای بزرگسالانه است و ابدا به افراد زیر 20 سال توصیه نمیشه!! با آگاهی و درک درست و نسبی درمورد این مسائل، داستان رو مطالعه کنین.❤️🔥 موسیو با گام های موقر و جدی توی راهروی بلند شرکت قدم برداشت، ر...