Part 12 🥀

167 41 13
                                    

" جهیون "

امروز صبح زود بیدار شدم، رفتم بدوم، و بعد در طبقه پایین؛ گاز کوچیکی به صبحانه زدم. کارهای زیادی داشتم و وقت زیادی نداشتم. در حالی که میخواستم با دکمه بمونم، من مجبورم نوازش و بوسه‌های گرمش رو رها کنم و به قول واقعیم برسم.
من مجبور بودم "بونز" رو بکشم.
در طبقه پایین دوش گرفتم و لارز کت و شلواری که برام از فلورانس خریده بود رو گذاشت تا بپوشم. دوخت ایتالیا بود و کامل برای من دوخته شده بود. من شبیه مردی بودم که کسی نمیخواست ازم عبور کنه اما باز هم همیشه به اون طرف نگاه می‌کردم.

"ماشینتون منتظره آقا"

با این اینکه پشت لباس خشک تازه بود لارز پشت کتم رو صاف کرد و به سمت در ورودی رفت.

_ممنون. به تیونگ بگو قبل از شام برمیگردم.

+ یا میتونی خودت بهم بگی.

بالای پله‌ها ایستاده بود و تیشرت و زیر شلواری منو پوشیده بود. تلاشم برای فرار دزدکی شکست خورد. به پایین پله‌ها رفتم، بالا نرفتم تا رو در رو باهاش حرف بزنم.

_کاری دارم که باید انجام بدم سر شام میبینمت.

چشمهاش رو تنگ کرد و تا اعماق درونم شک کرد. اگه یک روز معمولی در کارخانه بود اینطوری زود از خونه بیرون نمی‌رفتم و من بدون بوسیدن اون خونه رو ترک نمی‌کردم.

+ چی رو بهم نمی‌گی؟

_هیچی.
دستهام رو در جیبم گذاشتم و به تماشاش ادامه دادم.
_بعدا میبینمت

برگشتم و به سمت در رفتم.

+ صبر کن ببینم.

صورتم رو برگردوندم و به خودم زحمت ندادم که عصبانیتم رو پنهان کنم.
با متانت از پله‌ها پایین اومد انگار که به جای لباس‌های من پیرهن گرون قیمتی به تن داره.
تا میتونست لفت داد، چون میدونست که منتظرش میمونم تا به پایین برسه.
وقتی اون رسید بازوهاش رو دور گردنم حلقه کرد و منو بوسید.

+هیچوقت بدون اینکه منو ببوسی از خونه بیرون نرو.

دستام دور کمرش تنگ‌تر شدن و احساس کردم که بیشتر شیفته‌اش شدم. جاه طلبی اولیه‌ام وقتی دهن گرمش رو به دهنم فشرد از بین رفت. حالا میخواستم اون رو در آغوش بگیرم و به طبقه بالا ببرمش.

ازم دور شد، چشم‌هاش به خاطر محبتم حریص بود : می‌فهمی؟

همین که صدای دستور رو در صداش شنیدم، ستون فقراتم به لرزه افتاد. وقتی که اون طرف دستوریش بیرون میومد، منو محکمتر از فولاد می‌کرد. وقتی اون منو تسخیر می‌کرد، این رو دوست داشتم، منو تحت کنترل داشت طوری که من اون رو تحت کنترل داشتم.

_آره.

قبل از اینکه گوشه دهنم رو ببوسه نگاه آشنایی بهم کرد.
+ بعدا می‌بینمت.

Buttons And Pain [ season 3 : Completed ]Where stories live. Discover now