به محض نشستن توی ماشین جنسن درحالی که جیسن رو آروم میکرد رو به جرد گفت
جنسن : کی بود جرد ، به من بگو
جرد : نمیخوام نگرانت کنم
جنسن : با این حرفت بیشتر نگرانم کردی ، چی شده
جرد : نمیدونم کی بود میگفت : درسته که تا الان میشا ۱ ساله که مرده اما قاتلش داره ، راست راست درحالی که منتظر به دنیا اومدند بچشه توی بیمارستان قدم میزنه ، گفت میخواد منو لو بده
جنسن : اون که مدرکی نداره جرد ، اون مدرک نداره ، علاوه بر اون تو میخواستی از خودت دفاع کنی ، آره میخواستی از خودت ، از من دفاع کنیدر این هنگام برای جرد پیامی اومد جرد پیام رو باز کرد یک متن یک عکس و یک ویدیو ، جنسن و جرد با نگرانی به موبایل جرد نگاه میکردند
متن پیام : میدونم میگید مدرک ندارم اینم مدرک
عکس پیام : عکس میشا بود درحالی که مرده و توی ساختمون خرابه افتاده بود
ویدیو پیام : برای میشا بود قبل از مرگش ، گفته بود که جرد میخواد بکشدش و اون باید، همراه با جرد به اون ساختمان خرابه بره ، وگرنه جرد خواهر میشا رو میکشهجرد : اینا دروغه این حرفای میشا دروغه ، مدرک پزشکی ثابت میکنه من نمیتونستم راه برم ، اما ، اما میشا گفت اگه بخوام میتونم راه برم اما من نمیدونستم ، نکنه ، نکنه پلیسا این موضوع رو...
جنسن : آروم باش جرد ، آروم باش ، من الان به دوتا از همکارام که خیلی باهم دوستیم زنگ میزنم اونا میتونند کمکمون کنند
جرد : بهشون اعتماد داریجنسن با یکی از دستانش صورت جرد رو نوازش کرد
جنسن : تو گریه نکن ، گریه نکن جرد ، اونا خیلیی قابل اطمینان هستند ، جرد گریه نکن تورو خدا ،به نگاه جیسِن کن ترسیده ، میگه چرا بابای کیوت من داره گریه میکنه
جنسن ، جیسِن رو داد بغل جرد و بعد اشک های جرد رو پاک کرد و بعد با نگاهی مهربان به جرد نگاه کرد و بعد با موبایلش به کسی زنگ زد
جنسن : کریستوفر...سلام...ممنون...اسمشو گذاشتیم جیسِن...کریس میشه با رابرت بیاید به آدرسی که میگم... یه مشکلی برای جردِ من پیش اومده...وارد یه ماجرایی شده به خاطر من...به کمک نیاز داریم...ممنون... آدرسو برات میفرستم...بای...
جنسن بعد از قطع تماس فورا آدرسو برای کریستوفر فرستاد و بعد ماشینو روشن کرد و راهی شد
جرد : کمکمون میکنند
جنسن : آره عزیزم ، تو ناراحت نباشجنسن دست جرد رو گرفت و به رانندگیش ادامه داد ، بعد از گذشت ۶ دقیقه کنار پارکی توقف کرد و از ماشین پیاده شد و به جرد هم گفت پیاده شه ، جرد هم پیاده شد و آروم جیسِن رو توی بغلش تکان میداد ، و جنسن با نگاهی مهربان به آنها نگاه میکرد ، با گذشت ۵ دقیقه ماشین BNV ایی آبی نفتی کنار ماشین آئودی آبی آسمونی آنها ایستاد و دونفر از ماشین پیاده شدند و جنسن و جرد نزدیک شدند
YOU ARE READING
L💜VE|عشــ💜ــق
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 عشقهیچگاهازیادنمیرود💜حتیاگرزبانتبگوید:فراموشکردم... سومینفیکمنازجی۲ بهیادگذشته... ووت و کامنت فراموش نشه 💜