جنسن سوار ماشین کریس شد ، کریس جنسن رو به خونش رسوند ، جنسن بلافاصله بعد رسیدن به خونه از کریس خداحافظی و وارد خونه شد
به محض ورود متوجه شد جیسن داره با کسی حرف میزنه پس با نگرانی وارد سالن شد ، اوه خدای من ، جارلد ، پدر جرد ، اون اینجا چکار میکرد
جنسن با نگرانی جیسن رو نزد خودش خواند ، جیسن سریع رفت بغل جنسن ، جنسن ، جیسن رو درآغوش گرفت وجنسن : تو اینجا چکار میکنی ؟ تو کی آزاد شدی!
جارلد : سلام جنسن، ازدواج کردی ؟ پسر زیبایی داری ، مادرش کیه ؟
جنسن : این ، پسر منو جرد اگه بهش نگاه میکردی متوجه شباهت چهرش به من و جرد و چال روی لپاش میشدی
جارلد : پس حقیقت داشت ، تو و جی بچه دار شدید
جنسن : تو این جا چکار میکنی ؟
جارلد : امروز آزاد شدم ، میدونی ایدا از صندلی برقی جون سالم به در برده و ادامه محکومیت منو هم خریده
جنسن : خوب که چی ؟
جارلد : میدونی ، پسرم دست اون زن اسیرِ ، میدونی اون با این کارش دوباره خانواده منو به من برگردوند ، جنسن ، من نمیخوام خوانوادتو ازت بگیرم ، نمیخوام تو رو از جرد بگیرم ، نمیخوام جرد رو از تو بگیرم
جنسن : جدی ؟
جارلد : من دیگه مثل قبل طرفدار ایدا نیستم ، چون پسرم ازم خواسته ، میدونی اون هیچ وقت از من چیزی نمی خواست اما الان خواسته ببین چه قدر رنج کشیده که از من تقاضای کمک کرده ، به من گفته یه کلت براش بخرم که خودشو خلاص کنه ، میفهمی این یعنی چی ؟
جنسن پسر من خیلی داغون شده چون عاشق شده ، این نامه ایه که بعد از آزادیم بهم دادن از طرف جرد (جارلد به جنسن نزدیک شد) ، بگیرش ، ببین عکسشو ، ببین چه قدر داغون شده ، این عکسو اون واسه من نفرستاده ، ایدا فرستاده که بهم بگه جرد پیش اونه ، تا من برم پیشش و دوباره یه خانواده شیم ، بازش کن جنسن ، پاکت رو باز کنجنسن با دستان لرزان نامه رو باز کرد ، دست خط جرد بود عکس رو از داخل پاکت در آورد ، نا خواسته اشک از چشمانش سرازیر شد ، جرد چه قدر غمگین بود ، از داخل عکس هم میشد چشمای ناراحتش و رد اشک خشک شده رو دید
جارلد : کمکش کن ، جنسن ، به پسرم کمک کن ، بهش زندگی بده ، پیداش کن و خوشبختش کن ، منم کمکت میکنم ، قول میدم ، جنسن بابت والدینت متاسفم ،اون زمان ایدا جرد رو گروگان گرفته بود و من ناچار بودم ازش دفاع کنم اما بعد توی دام عشقش گرفتار شدم ، جنسن (جارلد جلوی پای جنسن زانو زد) جنسن التماسمت میکنم پسرمو نجات بده ، اون عاشق توئه تو فقط میتونی کمکش کنی ، التماسمت میکنم
جنسن : بلند شو ، بلند شو آقا ، بلند شو پدرِ ، پدرِ عشقم ، معلومه که به جرد کمک میکنم اون عشقمه بلند شید
جارلد : چقدر اخلاقت شبیه جرد شده ، چقدر بوی جردمو میدی
جنسن : تورو خدا بلند شو ، جیسِن به بابا بزرگ بگو بلند شه
جیسِن : بلند شو بابا بزرگجارلد با چشمان گریان از روی زمین بلند شد و به سمت در خروجی رفت
جارلد : اگه کمکی از من بر اومد بهم خبر بده این شمارمه ، دلم میخواد برای یک بارم شده در حق پسرم ، پدری کنم
YOU ARE READING
L💜VE|عشــ💜ــق
Fanfic📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 عشقهیچگاهازیادنمیرود💜حتیاگرزبانتبگوید:فراموشکردم... سومینفیکمنازجی۲ بهیادگذشته... ووت و کامنت فراموش نشه 💜