❤️ پارت دوازدهم ❤️

601 148 202
                                    


نگاه متعجب لوهان بین دو مرد قد بلندی که روبروش ایستاده بودن جا به جا می‌شد. دست جونسو هنوز توی چنگای سهون اسیر شده بود. میتونست به وضوح متوجه فشاری که انگشتای سهون به مچ دست جونسو وارد میکنن بشه.

خط عمیقی بین ابروهای سهون افتاده بود. چشاش مثل همیشه بیخیال نبود و حالا موجی از تلاطم و عصبانیت خودش رو به صخره‌های مردمک چشماش میکوبید. لوهان این نگاه رو میشناخت‌‌ اما تا به حال توی روشنایی روز، ندیده بودش!

از طرفی قیافه‌ی جونسو دیدنی بود. نیشخند گوشه‌ی لبش خشک شده بود و با تعجب به شخص ناشناس نگاه میکرد‌. لابد داشت از خودش می‌پرسید این کیه که به خودش جرئت داده باهام اینجوری برخورد کنه؟ و ارتباطش با برادر کوچیکترم چیه؟!

دستش رو محکم عقب کشید تا از اسارت سهون در بیاد اما حتی یک سانت هم تکون نخورد. سهون زیادی سفت نگهش داشته بود.

جونسو که از این شرایط عصبی شده بود رو به لوهان برگشت و با ناباوری و تمسخر تکخند زد.

- تو... برای خودت بادیگارد استخدام کردی؟

لوهان دوباره به سهون نگاه کرد. اخمش که حتی کمرنگ هم نشده بود. رگای دست و گردنش بیرون زده بودن و همچنان با تیزی به برادرش نگاه میکرد. سان هی و جیمین اون طرف داشتن با تعجب همه چیز رو نگاه میکردن. حق هم داشتن. آخه کدوم راننده‌ای یهو انقدر نسبت به کسی که تازه یک ماهه براش کار میکنه عصبی میشه؟!

- ولم نمیکنی؟!

سهون نمیدونست چرا انقدر حس نفرت به کسی که ده دقیقه هم نشده دیدتش داره‌. شاید چون لوهان هیچکدوم از چیزایی که اون مردک میگفت نبود و سهون هم از تهمت زدن متنفر بود. و علاوه بر اون، کسی حق نداشت با ساب سهون اینجوری برخورد کنه. حالا هرکی هم که میخواست باشه‌.

با حس لمس ملایم دستای لوهان روی دستش بالاخره ارتباط چشمیش با مرد رو قطع کرد و توی چشای مضطرب و درخشان لوهان خیره شد‌. دستش سرد و نگاهش نگران بود. جنس نگاهش ملایم شد و خواسته‌ی لوهان رو از چشماش خوند. با وجود عدم رضایت درونی دست مرد رو ول کرد ولی اول مطمئن شد که اونقدری محکم ولش کنه که از موهای لوهان دور بمونه.

قبل از اینکه هرگونه درگیری لفظی یا فیزیکی دیگه‌ای بین دو مرد اتفاق بیوفته لوهان با هول شروع به حرف زدن کرد.

- سهون! ایشون برادرم لی جونسو هستن. هیونگ، ایشون راننده‌ی جدیدمه.

سهون با کمی تعجب به مرد روبروش نگاه کرد. رفتار مرد روبروش به هیچ وجه شبیه یه برادر بزرگتر نبود.

- و رئیس اینجا!

جونسو با افتخار گفت و باعث شد لوهان، سان هی و جیمین هر سه با هم چشاشون رو بچرخونن.

Hate Me Master, Hug Me Master Donde viven las historias. Descúbrelo ahora