⛓️پارت پونزدهم⛓️

470 116 48
                                    

- هوف‌ به نظر میاد از اون روزاست که رییس تا ماه نیاد تو آسمون اینجارو ول نمیکنه.

غرغر زیر لبی سان هی تمرکز سهون رو بهم زد و باعث شد تازه دست از طراحی بکشه و نگاهی به ساعت روی دیوار بندازه. ساعت هفت و وقت تعطیلی آموزشگاه بود.

- من میرم خونه سهون شی‌. از رییس از طرف من خداحافظی کن!

سهون هوم بی حوصله ای کرد و حواسش رو سمت اتاق لوهان داد. شاید خوابش برده بود؟

توی لیوان مخصوص لوهان و خودش قهوه ریخت. پشت در اتاق ایستاد و چند ضربه به در زد. صدای محوی شنید که احتمالا اجازه‌ی ورودش به اتاق بود.

با آرنج در رو باز کرد و وارد شد. لوهان وسط اتاق نشسته و دور و ورش تمام پر از قلمو، قوطی‌های رنگ و وسایل دیگه بود‌؛ جوری که به سختی میشد توی اتاق راه رفت. یه بوم نسبتاً بزرگ تقریبا تا نصفه تکمیل شده، روبروش بود. رنگهایی از آبی گرفته تا بنفش و زرد و صورتی آسمونش رو رنگ کرده بودن و منظره‌های پایین که درختا و گل‌ها رو تشکیل میداد نصفه باقی مونده بود.

- سهون

دستای لوهان و کمی از صورتش رنگی بود و موهای فرش با حالتی بانمک سیخ شده بودن که سهون رو به خنده مینداخت.

- ساعت چنده؟! وای کلا فراموش کرده بودم زمانو.

لوهان لبشو گزید و با خجالت به سهون نگاه کرد.

- ببخشید.

به نقاشی نصفه نیمه‌اش نگاه کرد. میدونست اگه الان ولش کنه همینجوری تا مدت ها نصفه میمونه. علاوه‌ بر اون نقاشی باعث میشد فکرش از هرچیز دیگه‌ای آزاد بشه و این براش نوعی کمک بود.

- میخوای تو زودتر برو. من اگه خیلی کارم طول کشید با آژانس برمی‌گردم.

سهون شونه‌ای بالا انداخت.

- مشکلی ندارم که بمونم رئیس.

لوهان همچنان مردد بود.

سهون نیشخندی زد و پیش لوهان روی زمین با کمی فاصله نشست. ورقه‌های تمرین روزش هنوز توی دستش بود.

- به شرط اینکه بذاری تا آخرش همینجوری نگات کنم.

لوهان چند بار پلک زد: این... این خیلی حالت سایکو طوری داره. نذار به سلامت روانیت شک کنم اوه سهون.

سهون خندید و جلو‌تر اومد و درست روبرو لوهان روی پنجره‌ی پا نشست. 

- خب پس نظرت چیه به عنوان استراحت یه نگاهی بهشون بندازی؟

لوهان نگاهی به ورقه ها انداخت و از پیشرفت سهون برای بار هزارم توی ذهن شگفت زده شد.

- باید اعتراف کنم تو این کار استعداد داری.

- قبلاً به بهت گفته بودم رئیس‌. تو خیلی کارا خوبم!

صدای زمزمه مانند سهون در گوشش باعث شد قلبش بلرزه. سهون ورقه های طراحی رو کنار گذاشت و بازم بیشتر از قبل به لوهان نزدیک شد.

Hate Me Master, Hug Me Master Donde viven las historias. Descúbrelo ahora