جیمین سریع وارد اتاق شد و وقتی دید یونگی و لیسا همو بغل کردن
جیغ بلندی زد که یونگی و لیسا 3 متر پریدن بالا
🐱چیشده کی حمله کرده
🐥بخدا من سکته میکنم وای
🐱چرا
🐥من الان به دسته جونگ کوک جر میخورم و شما دوتا همو بغل کردین اصلا به من اهمیت نمیدید
🐱لیسا دیدی اینا جرش داده یونگی نیستم اگه مهریه ام را نذارم اجرا
جیمین اومد چیزی بگه که صدای داد کوک بلند شد
🐰یونگی کدوم گوری هستی
لیسا:اوه یونگی امشب فکر کنم جر بخوری
🐱واییییی
در باز شد و کوک با اخم وارد اتاق شد اصلا نه به جیمین و لیسا اهمیت نداد و رفت سمته یونگی دستش را کشید و از اتاق واردش بیرون و دنباله خودش کشید
🐱ایییی ول کن دستمو
کوک یونگی را برد داخل اتاقش و به دیوار کوبید و سرش داد زد
🐰میخوای بکشمت هان
🐱چی چرا
🐰وای به حالت اگه چیزی بجز بله بگی که میکشمت حالا گمشو
🐱اهای فکر نکن من ماله توعم که هرجور دوست داشته باشی باهاش رفتار کنی فهمیدی تازه یروزه منو دیدی میخوای باهات ازدواج کنم مسخرس میفهمی من به تو حسی ندارم
کوک دستش را مشت کرد و یونگی یه دقیقه از حرفی که زد پشیمون شد
🐰چی گفتی هان که ماله من نیستی حالا بهت میفهمونم
دسته یونگی را کشید و انداختش روی تخت و شروع کرد به وحشیانه پاره کردن لباساش
🐱جونگ کوک چیکار میکنی بسهههه
جونگ کوک وقتی کامل لختش کرد روش خیمه زد و دم گوشش زمزمه کرد
🐰یونگی اولین بارت خونی میشه
یونگی خیلی قشنگ احساس کرد بدنش مورمور شد
🐱کوک تو که نمیخوای...
🐰چرا میخوام بهت تجاوز کنم
🐱نه لطفا تروخدا
کوک لبش را محکم کوبید روی لب های یونگی و وحشیانه بوسیدنش
یونگی داشت تقلا میکرد
قطعا نمی خواست بهش تجاوز بشه
کوک که از تقلا های یونگی خسته شده بود دستش را بالا سرش قفل کرد و....نظرتون چیه؟؟؟
YOU ARE READING
اسم فیک : با اینکه میدونم دوستم نداری ولی عاشقتم
Fanfictionیونگی پسری که یک شب برای تفریح میره جنگل ولی همین تفریح کل زندگیش را تغییر میده کاپل ها : کوکگی - ویمین ژانرها:خوناشامی -اسمات