part23

1.7K 302 11
                                    

چند ساعتی از خوردن شام گذشته بود و گائون گفته بود یه سری کار داره و باید اونها رو انجام بده و رفته بود توی اتاقش

ماریا هم بعد از اینکه وسایل شام رو جمع کرد راه افتاد سمت اتاق گائون

ولی قبلش یه دور نقشه مورد نظرش رو توی ذهنش مرور کرد و لبخند شیطانی روی لباش اومد و با دستش آروم زد به در اتاق که صدای گائون رو شنید

_بله؟!

آروم در رو باز کرد سرشو برد داخل و گفت

_میتونم بیام تو؟

گائون لبخندی بهش زد و گفت

_البته

ماریا اومد داخل در رو بست و رفت سمت گائون و گفت

_مزاحم کارت نشدم که؟

_نه نه اصلا بیا بشین

گائون گفت و به تخت اشاره کرد

ماریا نشست روی تخت و گفت

_از اون روزی که یوهان اومد وقت نشد دوتایی باهم حرف بزنیم ، کلا مزاحمه

گائون خندید و گفت

_چه ربطی به یوهان داره ، قبلش هم نتونستیم درست حرف بزنیم

_یا یا خیلی داری ازش طرفداری میکنیا

گائون دوباره خندید که ماریا ادامه داد

_میدونی آدمی نیستم که بخوام با یه غریبه زود گرم بگیرم

بعد تک خنده‌‌ای کرد و گفت

_به خصوص که تو اون غریبه‌ای بودی که سعی داشتی یوهان رو بکشی و این مورد اصلا با من سازگار نبود

گائون با لبخند نگاهش کرد و گفت

_همه چی‌ام بهت گفته اره؟

_معلومه که گفته کل اتفاقاتی که افتاده رو توی یه ساعت خلاصه کرد برام

گائون خنده‌ی بلندی کرد که ماریا صداشو آورد پایین و گفت

_تازه برای اینکه نیام اینجا باهات دعوا بگیرم هم سعی کرد تا حد زیادی خودشو مقصر نشون بده ، بهم گفت باید از اول راجب آتیش سوزی میگفته بهت
ولی من که خوب میدونم کلا قرار نبود کسی از اون ماجرا خبر دار بشه

گائون متعجب از حرف ماریا یه لحظه رفت توی فکر و گفت

_اره راست میگی هیج جوره نمیخواست چیزی بفهمم

ماریا ابروهاشو انداخت بالا و گفت

_میگم که چرت گفت و فکر کرد من نمیفهمم
ولی خب وقتی فهمیدم انقدر براش مهمه که من بهت چیزی نگم منم سعی کردم درست رفتار کنم

گائون خنده‌ی آرومی کرد و گفت

_ازت ممنونم ماریا شی

چند لحظه ای ساکت بودن که ماریا گفت

قاضی شیطانی the devil judge 2Où les histoires vivent. Découvrez maintenant