Ch7

295 43 66
                                    

با صدای آشنایی که توی اتاق پیچید سرجاش میخکوب شد. صاحب صدا بلاخره بلند شد و سمتش برگشت و با چشمای خیس و لبخند تلخی بهش خیره شد. صدای آروم و گرفته اش باعث شد پسر جوون تر قدمی به عقب برداره.

_ مشتاق دیدار؛ رفیق!

بدون اینکه متوجه باشه چشماش به سوزش افتاد ولی غرورش اجازه نداد قطره ای از چشماش خارج بشه. با لحن سرد و بی حس، بدون توجه به حرف جین پرسید:

_ چه طور اینجا رو پیدا کردی؟

نیم ساعتی میشد که توی اتاق منتظر بود. از وقتی فهمیده بود تهیونگ تو سطحه تمام سالن رو زیر و رو کرد تا پیداش کنه و آخرش هم به لطف یکی از ویتریان ها که ظاهرا با تهیونگ صمیمی بود اتاقشو پیدا کرد.

با اینکه جلوی چشماش بود هنوز هم نمیتونست باور کنه پسر روبروش همون پسر شکلاتی دوران نوجونیشه.

برعکس پسر مقابلش که هیچ احساسی تو چهره اش دیده نمیشد، جین به سختی با بغضی که تا خفه کردنش پیش میرفت حرف میزد.

_ ای..این خودتی.. مگه نه؟

با پاهای لرزونش قدم های سنگینی به جلو برمیداشت تا به پسر مقابلش نزدیک تر شه.

_ ت..تو..تو زنده ای!

برخلاف جین، تهیونگ از جاش تکون نخورد. حتی حالت چهره اش رو هم تغییر نداد درحالی که از درون درحال فروپاشی بود.

_ چی میخواین که بعد این همه وقت سرزده به اتاقم اومدین کیم جوان؟

این طرز حرف زدن و نگاه سرد برای جین بیش از حد غریب و آزاد دهنده بود. با چشمای درشت شده از بهت و لحن شوک زده و غمگینی نالید:

_ هی. این منم وی. جین. پینک بوی. یادته؟

با شنیدن این اسم نحس اونم از زبون جین دیگه نتونست چهره ی خنثی و بی حسش رو نگه داره و با خشم و نفرت از بین دندون های به هم فشرده اش غرید:

_ منو به این اسم صدا نکن عوضی.

دیگه نمیتونست ساکت بمونه. نفرت و خشمی که از درونش مثل آتیش شعله ور میشد و بغضش هر لحظه بیشتر به خفش میکرد.

_ بعد هفت سال اومدی و تنها چیزی که داری بگی همینه؟ زنده ای؟

وقتی جوابی از جین ندید با لحن تند تری ادامه داد:

_ امیدوار بودی مرده باشم؟ زنده بودنم ناراحتت میکنه؟

هرچی بیشتر ادامه میداد کمتر خالی میشد. انگار تازه زخم گذشته باز شده. حتی متوجه نشد قطره های اشک شروع کردن به چکیدن.

_ نکنه اومده بودی جنازمو ببینی؟ ایندفعه نوبت جسدمه که تحقیر شه؟

حرف های تهیونگ تند و تلخ بود و اشک و صدای لرزونش مثل خنجری داغی بود که دوباره و دوباره توی قلبش فرو میره. تنها کاری که از دستش برمیومد انکار حرفای تهیونگ بود. اون حتی یه بار هم مرگ پسرک شکلاتی رو نخواسته بود.

Ruler of the dark || TaehyungWhere stories live. Discover now