Part 6

25 6 7
                                    

با صدای جیغ شدیدی که توی سرم پیچید سریع از خواب پریدم و با خشم به منبع اون جیغ نگاه کردم 

دختر خدمتکاری بالای سرم بود و هنوز به جیغ کشیدن ادامه میداد 

عصبی بلند شدم و داد زدم

اریوس:خفه شو 

زن بعد اینکه  بدن کاملا عریانم که مشخص شده بود را دید دوباره به جیغ کشیدن ادامه و جلوی چشم هاش را گرفت 

به شدت عصبی شدم جوری که میخواستم بکشمش

در اتاق به شدت باز شد و چندین نفر به داخل اومدن 

چند سرباز و فارل و فیور داخل شدن 

همه با دیدن وضیعت باعث برداشت بد شده بودن 

سرباز ها با اخم بهم نگاه میکردن ولی من اونجا واقعا بی گناه بودم و هر لحظه داشتم به نقطه ی جوشم میرسیدم 

زن با لباس های نیمه برهنه توی اتاقم بود و لباس های پاره و جیغ و اشک هاش همه را به این فکر وا میداشت که من با اون کاری کردم 

دخترک خودش را روی پاهاش انداخت و بلند جیغ میزد و شروع به حرف زدن کرد 

دختر:ا..اون .. به من دست درازی کرد... من ..من فقط ...میخواستم...برای شکار .. بیدارشون کنم ..ولی ..و.ولی 

بار دیگه شروع به گریه کرد 

توف بهش 

سریع به سمتش خیز برداشتم و گردنش را توی دست هام گرفتم و به بالا کشیدم 

اریوس:خفه شو دختره ی پاپتی .من یه حرفا دوبار تکرار نمیکنم 

اینقدر عصبی بودم که بیفکرانه درحال کشتنش بودم که با شینیدن صدای عصبی ای که شنیدم متوقف شدم

اریا:ولش کن 

سریع ولش کردم که بدن بی حالش روی زمین افتاد و شروع به سرفه کردن کرد 

اریا سریع بالای سر دخترک اومد و منم توی اون زمان شلوارم را پوشیدم و عصبی به اون محلکه نگاه میکردم 

شاه به اتاق وارد شد و تنها از یه نگاه تونست متوجه اون بلبشو بشه 

شاه بی حس گفت

شاه:شاه اریوس اگر دختر میخواستید میتونستید به من بگید تا بهترین دختر ها را براتون تهیه کنم ولی نمیدونستم حتی یه شب هم صبر ندارید 

Black HistoryWhere stories live. Discover now