Part 01

2K 241 8
                                    


کمی از قهوه سرد شدش نوشید طعم تلخش چیزی از زهر کم نداشت اما برای اروم کردن اعصابش بهش نیاز داشت.
دوباره به ساعتش نگاه کرد یک ساعت از زمان قرارشون گذشته بود و معلوم نبود دختری که قرار بود توی این قرار از پیش تعیین شده ببینه کجا گم و گور شده بود .
با حرص به خودش لعنت فرستاد که توی همچین وضعیت احمقانه ای گیر افتاده ،عادت به قرار از پیش تعیین شده رفتن نداشت این اولین بارش بود .وقتی تمام سال های مناسب برای سرقرار رفتنش دست در دست دوست دخترش بود و درست بدترین موقع همه چی خراب شده بود مطمئنا تجربه ای نداشت و حالا باید برای جشن تجدید دیدار دوستای دبیرستانش دست در دست همراهش میرفت خب بودن همراه اونقدرا هم لازم نبود کسی جز خودش و غرورش اهمیت نمیداد میداد؟
اوه فکرش هم خنده داره پسر اول کل مدرسه الان چیزی جز یه رها شده نبود که حالا باید اینجا منتظر کسی میشد که حتی مطمئن نبود میاد یا سرکارش گذاشته.
با کشیده شدن صندلی مقابلش نگاهش رو از ساعتش که دقیقا نمیدونست چقدر بهش خیره بوده گرفت ،حتی این ساعت لعنتی هم به سلیقه اون انتخاب شده بود.نگاهش رو به موجود افاده ای روبروش دوخت که به طرز منزجر کننده ای آرایش کرده بود.
فقط یک لحظه کافی بود تا کاملا پشیمون بشه تنها بودن بهتر از بودن کنار همچین موجودی بود ،موهایی که بلوند صدفی شده بودن اما به هیچ وجه با رنگ گندمگون پوست دختر هماهنگ نبودن.چشمهای کشیده اما عمل شده که بطرز ماهرانه آرایش شده بودن.
گونه هایی که بیش از اندازه لازم حجم داده شده بودن و دماغ قلمی ای که تنها نکته خوب اون صورت بود و همینطور لب هایی که بیش از اندازه قرمز بودن.
جدا از شغل خودش داشتن یه دوست دختر که یه سالن ارایشی رو مدیریت میکرد شرایطی رو براش به وجود آورده بود تا دید و شناخت خوبی از میکاپ داشته باشه و دختر روبروش فقط هرچیزی دم دستش رسیده بود رو به صورتش مالیده بود بدون توجه به تناژ رنگ و هر کوفت دیگه ای.
پالتو خز سیاه دختر معلوم نبود از کدوم مارک به دردنخوریه چون تمام پرزهاش درحال سقوط بودن و پیراهن پر زرق و برق زیرش و شلوارک زیادی کوتاه دختر بیشتر حال و هوای کلاب رفتن داشت ،نه یه رستورتن اونم ساعت ۱۱ قبل از ظهر
پاهای کشیده و لخت دختر باعث شدن لرز به تنش بشینه اونم با هوای سرد بیرون توجهش به نیم بوتهای دختر جلب شد و لبخند کوچیک و کمرنگی روی لب هاش نشست.شاید بهترین بخش لباس های دختر همین بود این نیم بوت ها رو خوب میشناخت طرح مخصوص دوست عزیزش دنیل اما حداقل دو سال لعنتی پیش عرضه شده بودن و دیگه حتی توی بخش حراجی فروشگاه ها هم جایی نداشتن.
خب دختر زیادی احمق بود وقتی روبروی یه طراح نشسته بود و چنین روش ضایعی رو برای جلب توجهش انتخاب کرده بود.
به محض بالا آوردن سرش نگاهش به نگاه دختر که با عشوه داشت خریدارانه براندازش میکرد گره خورد ...واسه شروع چی بهش میگفت ؟
بی دست و پا نبود اما تا بحال توی چنین شرایطی نبود درست از روزی که تیم بسکتبال مدرسه توی مسابقات منطقه ای برنده شده بود و تونسته بود توی جشن بعد از مسابقه جذاب ترین تشویق کننده رو برای خودش کنه اوضاع عالی پیش رفته بود و زوج جذاب تمام دوره دبیرستان و کالج به همه بخاطر عشقشون فخر فروخته بودن.
بعد از اون تمام شبهاش توی کالج مخفیانه تا پانسیون دخترونه رفته بود تا دوست دخترش که بی دلیل به موسیقی گرایش پیدا کرده بود رو ببینه و بتونن باهم وقت بگذرونن و چند سال بعد وقتی دختر داشت اماده میشد تا دومین سالگرد افتتاح سالن زیباییش رو جشن بگیره تصمیم داشت تا با دادن یه حلقه زیبا ازش بخواد تا ابد ملکه قلبش باقی بمونه
اما انگار نارا تصمیم نداشت بانوی اول تهیونگ باشه چون لب هاش داشت اغواگرانه طعم لب های دیگه ای رو میچشید .اونم درست جلوی چشم هاش و توی رستوران مورد علاقش
اونجا بود که معنی نگاه عجیب گارسون رو موقع ورودش به رستوران فهمیده بود. دختری که هر شنبه شب همراهش بود تا باهم بنوشن و شام بخورن داشت بی پروا پسر دیگه ای رو توی رستوران محبوب تهیونگ میبوسید و چه دردناک دوتا از محبوب ترین هاش رو توی یه شب از دست داده بود.
عشقش و پاتوقش که قصد داشت کل اش رو برای خاستگاری رزرو کنه.تهیونگ باید اعتراف میکرد درسته که ۱۰سال نارا رو کنارش داشت اما این ۱۰سال آنچنان هم پر شور و عشق نبود.اوایل از خودش متنفر شده بود ،احساس گناه میکرد و خودش رو مقصر میدونست.
بخاطر تمام روزهایی که نارا رو بخاطر مسافرت هاش و درگیری هاش تنها گذاشته بود و بهش توجهی که باید رو نداده بود.تهیونگ عاشق تمام صبح هایی بود که تن ظریف دختر بین بازوهاش گرم و دوست داشتنی بود. بخاطر از دست دادن اون لحظه ها شرمنده بود بخاطر تمام بخش های خالی رابطشون که بیشترش رو نبود خودش ساخته بود عذاب وجدان داشت.

🔥 WrongChoice WrongPerson 🔥Where stories live. Discover now