-باشه فکر کنم این بهترین انتخاب باشه چیزیه که شده و نمیشه درستش کرد پس فکر کنم موندن بهترین کار باشه
جونگ کوک اول با جدیت گفت و پسر روبروش رو از فکر بیرون آورد و بعد به سرعت دوباره به قالب خجالتیش برگشت
-البته ...اگه...گه بخوای که بمونم.
به پسر بچه بانمک روبروش نگاه کرد که به طرز بامزه ای دوباره ساکت شده بود و دوباره انگشت های کشیده و خوشگلش رو توی هم قفل کرده بود.براش عجیب بود اما وقتی تنها بودن جونگ کوک بطور واضحی خجالتی میشد در حالی که دیشب توی پارتی و اجرا خیلی جدی و مصمم بود و این براش بیش از اندازه ای که طاقتش رو داشته باشه با نمک بود.
-خدای من مگه عقلتو از دست دادی؟
با حرفش جونگ کوک اخم کرد.اما تهیونگ با شوق بیشتری ادامه داد.
-اخه چرا نخوام ،تو مثل یه الماسی از این در که پاتو بذاری بیرون محاله ولت کنن احمق نیستم که تو رو دو دستی تقدیم رغیبام کنم.
ترجیح داد بجای التماس قلبیش که مشتاق بود پسر رو به آغوش بکشه و بهش بگه محاله که مثل یه احمق ولت کنم وقتی انقدر خواستنی هستی خودش رو یه ادم طماع نشون بده غافل از اینکه حرفش زخم بزرگی به قلب پسر بیچاره زده بود.
-ممنونم که میخوای بمونم
جونگ کوک اهسته زمزمه کرد و تهیونگ ذوق زده دستش رو سمت پسر کوچیکتر دراز کرد.
-پس فکر کنم وقتشه که بگم از همکاری باهاتون خوشحالم آقای جئون امیدوار خیلی خوب باهم کار کنیم.
جونگ کوک ایستاد و باهاش دست داد همون دست های گرم و دوست داشتنی. تهیونگ لبخند درخشانی زد و ادامه داد
-توی اولین فرصت با وکیل کمپانی هماهنگ میکنم و اینبار یه قرارداد واقعی میبندیم هنوز خیلی چیزا هست که باید یاد بگیری و مشتاقم تا دوباره طرح هام رو روی تنت ببینم اونم وقتی سوکجین به خوبی آموزشت داد.
...................................
روبروی آینه ایستاد و خودش رو براندازکرد. زمان خیلی سریع پیش میرفت و امروز دقیقا ۹ماه از امضای قراردادش میگذشت .چند روزی بود که شایعه های عجیب و جدیدی مبنی بر بهم زدنش با تهیونگ پخش شده بود.
اما جوری که منیجرش میگفت این بهترین راه بود تا مسیر براش هموار بشه و بتونه زمینه کارش رو وسعت بده اینجوری ممکن بود وقتی اسمی از هیچ رابطه ای توی زندگیش نیست حتی بتونه به تبلیغات تلوزیونی برسه یا حتی بیشتر اما جونگ کوک هنوزم متعجب بود اول خبر قرار گذاشتنشون و حالا خبر بهم زدنشون چطور انقدر سریع خبرها راجع بهش پخش میشد.
اگه قرار بود به حقیقت اعتراف کنه این شایعه بیشتر از هرچیزی متنفر بود چرا حتی مردم با دروغ هاشون این رابطه الکی رو هم کوفتش میکردن اونا انقدر بدجنس بودن که میخواستن همین وقت گذروندنای هرچند کوچیک با تهیونگ رو هم ازش بگیرن.
-وقت رفتنه
رو به مینسوک منیجرش چرخید
-الان میام هیونگ
وقتی مرد از اتاق بیردن رفت دوباره خودش رو توی آینه چک کرد و به طرف در راه افتاد عکس برداری جدیدش برای برند لباس زمستونی ای بود که به تازگی با تهیونگ قرارداد همکاری بسته بود
یه طراح ژاپنی که توی میلان کار میکرد و طبق چیزهایی که فهمیده بود این قرارداد برای تهیونگ خیلی مهم بود.
..................................
خیلی آروم و سرد طبق چیزی که ظاهر این روزهاش بود از ون پیاده شد و با کمک بادیگاردهاش از بین خبرنگارایی که نمیدونست از کجا دقیق تر از خودش برنامه کاریش رو میدونن گذشت
حق داشتن پسری که با غرور و متفاوت از مدتی قبل از روبروشون میگذشت پول ساز ترین مهره این روزای عکس برداری ها و نمایش ها بود و بیشتر کمپانی هایی که باهاش کار میکردن به طرز شگفت انگیزی خواهان این بودن که باهاش قرداد های سالانه ببندن. گرچه جونگ کوک مدل اختصاصی کمپانی دوست پسر نمایشیش بود اما تهیونگ با تمام وجودش برای پیشرفت جونگ کوک تلاش میکرد و اجازه میداد با برندهای دیگه هم کار کنه و این هم برای جونگ کوک دوست داشتنی بود هم منزجر کننده.
اینکه تهیونگ هرکاری برای پیشرفتش میکرد بی نهایت شیرین بود حتی اجازه داده بود جونگ کوک برای کسی که ازش متنفر بود عکسبرداری کنه چون رزومه کوک رو خیلی قوی تر از قبل میکرد اینا خیلی شیرین بود.
اما....
اما اینکه همه چیز یه روند دوستانه داشت نفرت انگیز بود تهیونگ مثل یه دوست یا هیونگ کنارش بود و راهنماییش میکرد یا گه گاهی به غذا دعوتش میکرد و باهاش جلوی دوربینا قدم میزد تا کسی فکر نکنه جونگ کوک پشتوانه قوی و اصلیشو از دست داده.ولی همه چیز زیر سایه لعنت شده "دوستی" براش عذاب آور بود.
...................................
سرگیجه گرفته بود دمای سالن بخاطر کوچیک و شلوغ بودنش خیلی بالا رفته بود و تابش مستقیم نور پرژکتورا توی صورتش باعث میشد همه جا رو سیاه ببینه با گذشت این مدت هنوز بهشون عادت نکرده بود و به معنای واقعی کلمه چیزی بعنوان لذت بردن وسط نبود.
YOU ARE READING
🔥 WrongChoice WrongPerson 🔥
Fanfiction❥︎𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 , 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 ❥︎𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐬𝐭 , 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 , 𝐒𝐦𝐮𝐭 ❥︎𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : 𝐃𝐚𝐫𝐤𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥 💫کیم تهیونگ جدیدا مورد خیانت قرار گرفته و دوست دختر عزیزش از پشت بهش خنجر زده. اون حالا برای شرکت تو یه دورهمی...