توی آینه قدی روبروش به خودش نگاه کرد تقریبا نمیتونست خودش رو بشناسه خیلی خیلی با چند ساعت قبل متفاوت شده بود ،گرچه از دید بقیه و طبق حرف هاشون کار زیادی روش انجام نشده بود فقط رنگ موهاش با هایلایت های قهوه ای روشن و بنفش تیره بینهایت درخشان و زیبا شده بودن و فرهای کوچیکشون بی نهایت خیره کننده کرده بودشون .
کت و شلواری که طبق توصیه تهیونگ تنش شده بود مطمئنا به اندازه حقوق سه سالش توی اون رستوران مزخرف بود شایدم بیشتر و پوستش که حالا شفافیت خاصی بخاطر ماسک های مختلفی که توی این چندین ساعت روش زده شده بود پیدا کرده بود باعث میشد به نظر آدم دیگه ای به چشم بیاد.
-خدای من خیلی خوبه ،پسر تو محشر شدی توی هر خراب شده ای که کار میکنی ولش کن و بیا اینجا بی هیچ شرطی استخدامی اولین عکس برداریتم خودم همین الان انجام میدم.
تهیونگ نگاه خیره و شوکش رو از پسر بی نهایت زیبای روبروش گرفت و از خشک شدن زبونش فهمید دهانش زمان زیادیه که باز مونده جلو رفت و روی شونه عکاس پر عشوش زد.
-هی مرد بیخیالش شو چون هیچ شانسی نداری ،اون بخاطر کارِ دیگه ای اینجاست پس بهتره بری پایین و توی انتخاب مدل های جدید کمک کنی
تهیونگ با به زبون آوردن اون جمله کمی اخم کرد و به عکاس روبروش که از چشم هاش اکلیل بیرون میریخت خیره شد.
-صبر کن ببینم ... اصلا چرا اینجایی ؟؟!!
پسر اخم کیوتی کرد و با عشوه همیشگیش گفت.
-آه هیونگ از دخترا شنیدم یه عروسک رو با خودت کشوندی توی سالن آرایش میخواستم از نزدیک ببینمش ،لعنتی حق داشتن اون عروسک بیش از اندازه جذابه از کجا پیداش کردی؟
پسر گفت و با ذوق و سریع سمت جونگ کوک رفت.تهیونگ نمیدونست چرا اما کمی از شنیدن اون کلمات عصبی شد.با گرفتن پشت یقه پسر از جونگ کوک دورش کرد به عقب هولش داد.
-یونگ بوم خیلی واضح یه بار بهت گفتم برو توی سالن آزمون نکنه نشنیدی یا به این سرعت فراموش کردی حرفم رو ؟؟
......................................
کنارش ایستاد تفاوت قد چندانی نداشتن دستاش شونه های محکم پسر رو گرفت و فشرد.
-متاسفم بخاطر یونگ بوم و همینطور اینکه باعث دردسرت شدم.
جونگ کوک لبخند شیرینی زد.
-نه نه اصلا همچین چیزی نیست.
تهیونگ انگشت هاش رو بین موهای پسر کوچیک تر برد و اون ها رو لمس کرد .
-این رنگ خیلی بهت میاد ،خیلی خیلی زیبا شدی.
به پسر که لبخند خجالتی زد نگاه کرد و نفسش رو بخاطر درخشش حبس کرد ، سریع ازش فاصله گرفت و واسه تغییر جو سریع گفت.
-واسه آخر هفته آماده باش مهمونی اون روزه میتونی بیای که؟
جونگ کوک کمی فکر کرد با اینکه روز شلوغی بود اما میتونست مرخصی بگیره.
-میتونم ،مشکلی نیست.
تهیونگ نفس راحتی کشید.
خیلی خوبه ،اوووم یه سری جزئیات هست که باید کنار هم بذاریم تا خرابکاری نکنیم فکر کنم بتونیم الان انجامش بدیم.
جونگ کوک رو سمت مبلمان سفید رنگ اتاق لباس راهنمایی کرد و یه بطری آب روی میز سمتش هول داد احساس میکرد پسر روبروش راحت نیست پس سعی کرد باهاش راحت برخورد کنه.
-خیلی خب بیا یکم باهم آشنا بشیم.من چیزی جز اسمت و شغلت ازت نمیدونم.
جونگ کوک خیره نگاهش کرد و کمی مکث کرد باید چی بهش میگفت؟!
مکث اش تهیونگ رو معذب میکرد پس فقط توضیح داد.
-آه اینجوری نگام نکن جونگ کوک ،باید دوست پسرم رو بشناسم پس یکم از خودت برام بگو.
نفس جونگ کوک توی سینش حبس شد "دوست پسر" تهیونگ چقدر راحت کلمات رو روی زبونش میچرخوند دست هاش رو مشت کرد و مردد شروع کرد.
-اسمم جئون جونگکوک ،دانشجوی ترم دوم صنایع غذایی توی دانشگاه یونسی ام و پاره وقت مسئول شراب اون رستورانم یه برادر کوچیکتر دارم و مادر پدرم خب ..خب ..اونا یه ..یه رستوران توی اولسان دارن.
سکوت یکهوییش باعث شد تهیونگ مشتاق بپرسه
-خب دیگه ؟
جونگ کوک برای رفع تکلیف لبخند زد.
-همین چیز دیگه ای نیست که بخوای بدونی.
تهیونگ سری تکون داد و با تردید پرسید.
-خیلی خب اوم .. احیانا با کسی هستی یا تنهایی ؟
جونگ کوک متعجب نگاهش کرد این سوال یکم زیادی خصوصی بود.
-چرا ..من چرا باید بهت بگم ؟
تهیونگ واقعا گیج بود چرا پرسیده بود اصلا این سوال از کجا به ذهنش رسیده بود ؟ حتی خودش هم نمیدونست پس فقط یه بهانه الکی ای سرهم کرد ،تهیونگ همیشه استاد جور کردن بهانه های کاملا موجه بود.
-خب .. در واقع میخوام بدونم اگه با کسی هستی لازمه باهاش حرف بزنم و توضیح بدم شاید اتفاقی ما رو دید و من به هیچ وجه نمیخوام سوتفاهم پیش بیاد یا برات دردسر درست کنم.
جونگ کوک گیج خندید
-که اینطور ،نه راستش وقتش رو ندارم با کسی باشم ،درس و کارم وقت خالی ای برام نمیذاره.
تهیونگ سری تکون داد خیلی خوشحال بود که پسر کوچیکتر بهانش رو باور کرده و در واقع یه جمله خیلی بلند رو بعنوان جواب بهش داده ،بلندترین جمله از اولین مکالمشون باهم.
-خوبه ،باورکن چیزی از دست ندادی و نمیدی یه رابطه فقط باعث دردسر و عذابه.
......................................
YOU ARE READING
🔥 WrongChoice WrongPerson 🔥
Fanfiction❥︎𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 , 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 ❥︎𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐬𝐭 , 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 , 𝐒𝐦𝐮𝐭 ❥︎𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : 𝐃𝐚𝐫𝐤𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥 💫کیم تهیونگ جدیدا مورد خیانت قرار گرفته و دوست دختر عزیزش از پشت بهش خنجر زده. اون حالا برای شرکت تو یه دورهمی...