با راهنمایی مرد کت و شلوار پوش که در واقع یکی از کارمندا بود و انگار منتظرش بود تا اتاق مدیریت کمپانی بی دردسر و مزاحمت راهنمایی شد و حالا پشت در بود تا وارد اتاق رئیس بشه.
استرس داشت و اگه بچه گانه به نظر نمیرسید همین الان فرار میکرد اما واقعا امکانش نبود.نفس عمیقی حین باز کردن در کشید و وارد دفتر لوکسی که بیشتر شبیه غار یه اژدها بود شد.
طلایی طلایی و طلایی
طلایی و مشکی غالب ترین رنگ توی اتاق بود و جونگ کوک خوشحال بود که سندروم کلاغ زاغی نداره اونم با درخشش شدید این اتاق.
(این سندروم به صورتیه که فرد واکنش شدیدی به اجسام براق داره و شروع به جمع کردنشون میکنه و حتی توی مواردی بیمار اقدام به خوردن این اشیا میکنه مثلا سکه ،پونز ،گیره کاغذ و...)
وقتی جلوی رئیس مین ایستاد انتظار یه نگاه شبیه دفعه قبل داشت معذب کننده و عجیب ،گرچه توی هر معادله ای هم که شرایط رو میذاشتی رئیس مین نه ترسناک بود نه استرس زا و نه یه رئیس و رغیب
-روز بخیر آقای مین
در جواب مرد از پشت میزش بیرون اومد و دستش رو دراز کرد.
-از دیدنت دوبارت خوشحالم آقای جئون به مبلمان توی اتاق اشاره کرد و سمت تلفن روی میزش رفت.
-هانا لطفا برای مهمونم قهوه بیار
رو به جونگ کوک کرد.
-قهوه ؟
پسر سری تکون داد و آقای مین دوباره گوشی رو روی گوشش گذاشت.
-قهوه و هرچیزی که خودت میدونی و لطفا یوگیوم رو هم پیدا کن قرار بود ۲۰ دقیقه پیش اینجا باشه .
جونگ کوک روی مبل مخمل و سلطنتی جا گرفت و باز هم با خودش فکر کرد تجمل این اتاق چقدر با سادگی دفتر تهیونگ متفاوته و همینطور رئیسی که جلوش میدید ،رئیس مین روبروش نشست و بهش خیره شد.
-جونگ کوکا ...میتونم جونگ کوک صدات کنم ؟
جونگ کوک سری تکون داد.
-البته
-ممنون ،میدونی ازت خواستم بی خبر بیای چون کار مهمی باهات داشتم و در واقع خودم باید حتما رو در رو باهات حرف میزدم.
قبل از اینکه حتی بخواد حرفی بزنه در باز شد و یوگیوم رو دید که وارد دفتر شد.
-ممنون که در میزنی یوگیوم شی.
رئیس مین با حرص گفت و یوگیوم به جونگ کوک که بهش احترام میذاشت سری تکون داد.
-روز خوش ،خوشحالم میبینمت جونگ کوک.
پسر روبروش نشست و جونگ کوک حاضر بود قسم بخوره وجهه سرد این پسر و سرمای شخصیتش میتونه با قطب شمال رقابت کنه گرچه نمیدونست این واقعیت پسره یا فقط یه ظاهر رسانه ای خودش هم جلوی دوربین متفاوت بود.
رئیس مین کمی غر غر کرد که یه جورایی بانمک بود اما حرفش رو با نگاه به جونگ کوک ادامه داد
-یوگیوم از قبل در جریان درخواست من هست ،در واقع نمیدونم از حرفم چه برداشتی میکنی اما یه پیشنهاد برات دارم که به نفع همه ماست اما میخوام بهم اطمینان بدی اگر باهاش موافق نیستی ،هر حرفی که زده میشه باید بین خودمون بمونه تهیونگ یا سوکجین اصلا هرکس دیگه ای نباید چیزی ازش بفهمه.
.......................................
جونگ کوک هنوزم واقعا گیج بود از پیشنهاد رئیس مین ،نمیدونست چه تصمیمی باید بگیره چند روزی بود که استراحت میکرد و بجز باشگاه و خونه جایی نمیرفت عکسبردای یا مصاحبه ای نداشت و تا شروع اعلام های مختلف برای همکاری مشترکش با شرکت میداس توی سکوت زندگی میکرد برای همین بطرز آزار دهنده ای وقت داشت تا به حرف هایی که شنیده فکر کنه.
امروز برای پرو لباس اصلیش که مین سو با دقت زیاد و کلی وسوای آمادش کرده و برای شو بعدی تهیونگ بود به کمپانی اومده بود ،از کنار کارآموزها که با پچ پچ بهش تعظیم میکردن گذشت.
کشش عجیبی برای دیدن تهیونگ داشت یه جورایی بشدت دلتنگش بود هر چقدر تلاش کرده بود از تهیونگ دور بمونه بی نتیجه بود فکر میکرد هرچقدر کمتر همدیگه رو ببینن راحت تر میتونه بیخیال همه چیز بشه بشه ،اما دقیقا حالا با تپش های بیقرار قلبش میفهمید قلب و احساس هیچ چیزی رو درک نمیکنه مخصوصا 'فاصله گرفتن'
چرا باید به خودش دروغ میگفت دلش برای تهیونک تنگ شده بود بیشتر از اونی که حتی بشه بهش فکر کرد و واقعا بخاطر این موضوع از خودش دلخور بود.جونگ کوک همیشه منطقی بود اما در مقابل دوست داشتن دیگران به هیچ وجه قوی نبود.
ESTÁS LEYENDO
🔥 WrongChoice WrongPerson 🔥
Fanfic❥︎𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 , 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 ❥︎𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐬𝐭 , 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 , 𝐒𝐦𝐮𝐭 ❥︎𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : 𝐃𝐚𝐫𝐤𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥 💫کیم تهیونگ جدیدا مورد خیانت قرار گرفته و دوست دختر عزیزش از پشت بهش خنجر زده. اون حالا برای شرکت تو یه دورهمی...