Information

295 46 22
                                    

اسپویل تکه هایی از فیک Greedy که به زودی قراره مهمان قلب هاتون بشه:

-حتی اگه بین ما صدها مایل فاصله باشه
من همیشه بین جمعیت، دنبال نگاه تو می‌گردم...

-بیا به هم قول بدیم اُلیوِر ، بیا تو زندگی بعد برای هم باشیم ، جایی که نه رد خونی باشه و نه جنگی ... جایی که مجبور نباشم با دستهای خونی صورت سردت رو قاب کنم کاپیتان من ...بیا به هم قول بدیم ... قول بدیم که این عشق نافرجام رو اونجا ادامه بدیم...

-از من توقع نداشته باش که میون این همه کشت و کشتار ، عاشقانه دستت رو بگیرم و به کشورم پشت کنم!

-توقعی ندارم...دیگه ندارم ، فرمانده !... من برای داشتنت جنگیدم ولی فکر کنم کافی نبوده...حداقل اونقدری نبوده که من رو به عنوان معشوقه ات بپذیری...انگار که تو فقط جنگ رو توی خون ریختن میبینی ، درحالی که من حتی برای یک نگاهت هم جنگیدم...جنگیدم و نفهمیدی...هیچوقت نمیفهمی...

و این آخرین حرفهای ماتئو رو به فرمانده ای بود که صدای شکستن قلبش تا فرسخ ها به گوش می‌رسید...

-بچه ها رو دوست داری فرمانده؟
نگاهی به پسری که سرش رو روی پاهاش گذاشته بود انداخت و دستی به موهای بلوطی رنگش کشید
-دوست دارم
-اسمی هم برای پسر و یا دختر آینده ات انتخاب کردی؟
-نه...تو چی ماتئو؟
پسرک پلکی رو هم گذاشت و همونطور که از رقص دستان فرمانده به روی موهاش لذت می‌برد لب باز کرد
-اره..‌‌.مرینو ‌... یعنی از دریا برگشته...
-زیباست.‌.‌.خیلی ... زیبا...
زیبا بود ، حرف زدن اون دو زیر نور ماه ، بدون هیچگونه هیاهویی زیبا بود و حال ماتئو اون رو با زبون اواردن اسم "مرینو" زیبا تر کرده بود
اسمی که اُلیور هیچوقت به فراموشی نمی‌سپارد

-میشنوی صدای باروت ها رو ماتئو ... این میدون جایی برای عشق و عاشقی نیست ...

-میشنوم فرمانده...ولی رقص باروت ها من رو به یاد عشق انداخت ، به من یادآور شد که تا زمان نگذشته ، تا نفس میکشی ، عاشقی کن ... میخوام تا زنده ام همراهتون ، دور میدون خونین شهر خاطره بسازم و عاشقی کنم ...

-شاید...شاید تو زندگی بعدی ماتئو ...

اُلیور گفت و با پوشیدن دستکش های چرم زمختش از اتاق خارج شد ...

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

"برای آپ شدن هرچه زودتر فیک ، ما رو از نظرات قشنگتون محروم نکنید"

𝑮𝑹𝑬𝑬𝑫𝒀 | 𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽Where stories live. Discover now