پارت چهارم

125 30 20
                                    

پارت چهارم:

درحالیکه جونگین توبغلش بود،به بوته پشت

سرش تکیه زده و یک پاش رو درازکرده بود.

نمیخواست جونگین روبااون حال و بیهوش به

طرف اتاقشون ببره و ازمیان خدمه ردبشن،پس

تابیدار شدنش تو همون باغ منتظر موند.

مسلما اگر گردن یک انسان عادی رو شکونده بود،جونش رو ازدست میداد،البته خوناشام‌ها

هم دچار همین حالت میشدن و میمردن؛ولی

از اونجایی که موجودات جاودانی بودن،این

اتفاق براشون دقیقامثل بیهوش شدن بودو تا

ساعاتی بعدهم بیدار میشدن.هرچند که دردش

رو کاملا وحتی بیشتراز انسان‌های عادی حس

میکردن.

درحال نوازش موهای لخت ومشکی رنگش‌بود

که یک دفعه بادم عمیقی سرجاشنشست.از حرکاتش معلوم بود که ترسیده و حتی کمی

سرگردانه.

هون دستشو روی شونش گذاشت:هیشش...من اینجام جونگ.

بطرف منبع صدابرگشت وهون روپشتسرش

دید.

کاملابطرفش چرخیدوسر روی شونش گذاشت.

جونگین عاشق شونه‌های پهن هون بود،اون شونه‌هاباعث میشدن إحساس امنیت وآرامش

کنه؛خب جونگینن قدرتمندترین خوناشام‌ تو

سه‌فرمانروایی بود ولی همیشه نیاز بهه این ارامشی داشت که وجود تکیه‌گاهش میگرفت.

جونگ:بهت آسیب زدم هون؟

هون:نه عزیزم.

از لرزش صدای جونگین معلوم بود که چقدر

ناراحته و إحساس شرم میکنه.

جونگ:ولی من دارم اذیتت میکنم،وجودم فقط

باعث آسیب زدن و رنجت میشه.باید یه مدت

ازم دوربشی هون.

هون،گردن جونگین رو جلو کشید و چندبوسه

به گونش زد.

بدون اونکه اجازه بده جونگین ازش جدابشه،

کمی ازش فاصله گرفت وخیره تو مردمک های

خاص و قرمزرنگش گفت:تو باعث رنج وعذاب

من بشی جونگ؟تو نپندمنیnepentheعزیزم.

The3sovereigntyWhere stories live. Discover now