مقدمه_ عشق بدترینه

1.2K 133 18
                                    

"کجایی؟لطفا برام کاندوم بخر."
"امر دیگه!!! من بادیگاردتما ،برده ات که نیستم!"
"کی گفته تو برده ی منی؟ تو زن منی."
"وات د فاک؟"
*********************************
زندگیم سخته و از این جهت برای من سخت تره،که هم باید درس بخونم و هم بادیگارد پسر بی مصرف یک خانواده مافیایی باشم.زندگیم به اندازه ی کافی سخت هست حالا هم این عوضی از من میخواد که آسمان و زمین رو براش زیرو رو کنم.

تقریبا از خستگیِ کار و درس خواندن دارم میمیرم. اما بخاطر امنیت برادرم هم که شده باید هرکاری رو که میگه انجام بدم.
عمو که سرپرستیه منو برادرمو به عهده داره بخاطر بدهی هایی که بالا آورده زندگیمون رو سخت تر کرده.

لعنتی!!!
چرا اون شب که بهت حمله شد من خودمو قاطی کردم؟؟؟
همه چی از همون شب لعنتی شروع شد
فقط هم بخاطر اون عوضی "کین"

_پورش

kinn Porsche _ کین  پورشWhere stories live. Discover now