چپتر 8 : فراموش شده

214 28 10
                                    


---پورش---

به زور خودمو چسبوندم به لبه ی استخر و اومدم بالا . به سختی تونستم امروز روی امتحان تمرکز کنم . انگار آب داشت منو میکشید داخله خودش و میرفتم ته استخر ولی خب همچنان زنده ام .
از فکره ماهی ای که دیشب کشتمش بیرون نمیام . نمیدونم قراره چی بشه واقعا . خداییش اصلا حوصله ندارم یه سری مشکله دیگه ام به مشکلاتم اضافه بشه . آخه چرا باید همه ی ماهی ها بمیرن ؟؟ اونم بخاطره این که حالا یکم اوره تو آب بوده ؟؟ خدایا منو همین جا بکش ... بذار غرق شم بمیرم راحتتت شم .
" چته قیافه ی مادر مرده ها رو به خودت گرفتی ؟"
تم شنا کنان اومد سمته جایی که من و جوم ایستاده بودیم و بهمون اضافه شد . کنجکاو داشتن نگام میکردن .
جومِ بدبخت هم که کلا بخاطره بلایی که کین سرش آورد علیل شده بچه ... شنا که هیچی تو آبم کلا نمیتونه بیاد ، برا همینم قرار شده فقط یه تحقیق بیاره .

" چته آخه تو ها ؟؟ اصن کسی زمانه منو گرفت ؟؟ البته دیدم استاد داشت یه چیزایی مینوشت ، برم بپرسم ؟؟"
یه آه از ته دل کشیدم که باعث شد بیشتر گیج بشن . بیشتره وقتا به هیچ کس احساسی که دارمو نشون نمیدم به جز این سری ... چون دارم از استرس میمیرم قشنگ .

" واقعا دارم از استرس پارههه میشم . "
همینجوری که از استخر در میومدم گفتم و رفتم نشستم کناره جوم .

" خب اگه چیزی اذیتت میکنه بهمون بگو ، شاید من تونستم بهت کمک کنم . "
تم با نگاهه نگرانش بهم گفت . هنوزم تو آب شناور بود . هر چقدر بیشتر به رفیقه اسکولم که با شلوارک نارنجیش خودشو تو آب ول داده بود نگاه میکردم ، صورته اون ماهی های بدبختی که رو آب اومده بودن بیشتر میومد جلو چشمم .
خدا من چه گیری افتادما .
اگه یه جایه دیگه ای یه ماهیه چسکی رو کشته بودم یه عذرخواهی میکردم تموم میشد میرفت . اما نه ... باید حتما میرفتم ماهیه پسره بزرگه خانواده ی مافیا رو پر پر میکردم . یعنی با تیر خلاصم میکنه ؟

" چه غلطی بکنممم ؟"
دستامو کشیدم رو صورتم و گفتم . دو نفری که کناره من هستن احتمالا الان حسی بدتر از من دارن چون اولین باره که دارن منو این شکلی میبینن .

" اون مرتیکه مافیایی باز چه غلطی کرده ؟؟ها ؟؟ خودم دخلشو میارم فقط حرف بزن . اسم بده جنازه تحویل بگیر "
جوم با یه قیافه ی جدی بهم گفت . این جدیته مسخرشو حفظ کرده بود تا این که تم روش آب پاشید .

" تو بلد بودی کاری بکنی برا خودت یه کاری میکردی . قیافتو تو آینه دیدی ؟؟ زره مفت نزن ."

" آره خداییش خوب میشد اگه میتونستم دخلشو بیارم . نگاه کن چه بلایی سرم آوردن ؟؟ "
جوم هنوزم قیافش عصبی بود وقتی راجبه این قضیه حرف میزد . خیلی حسه بدی داشتم که وقتی کین اسممو ازم پرسید اسمه این بنده خدا رو گفتم بهش ، برای همینم همه چی رو برای جوم توضیح دادم و ازش عذرخواهی کردم . 
البته که خیلی ازم عصبانی شد ، منم مجبور شدم برای یک ماه ناهار مهمونش کنم ، اینم که گشنه ، بازم شد همون احمقی که بود . الان دیگه جفتشون میدونن که من برا مافیا کار میکنم . مثله هر آدمه سالمه دیگه ای این دو تا هم خیلی نگرانم شدن ولی خب براشون توضیح دادم که برای پس گرفتنه خونه و تهدید های اون کین بی شرف این کارو قبول کردم . تازه پیشنهادایی که بهم دادنم خداییش خیلی خوب بود . درسته که با توضیحم قانع شدن ولی خب همچنان با تصمیمی که گرفته بودم موافق نبودن .

kinn Porsche _ کین  پورشNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ