چپتر 1 _ دژاوو

465 65 1
                                    

--- پورش ---

آچو...
"کی داره پشت سرم حرف میزنه؟ از دیشبه دارم یکسره عطسه میکنم! ... لعنتی! ..."

جوم یکبار دیگه هم عطسه کرد، فنجون قهوه شو رو روی میز مرمر مقابل دانشکده علوم تربیت بدنی گذاشت. همش بهش نگاه میکنم و مدام تو ذهنم بهش میگم متاسفم.

دیروز، درباره ی اسمم بهش دروغ گفتم و بجاش ، اسم دوستم(جوم) رو گفتم. به هرحال که نمیتونم به یه غریبه به این راحتی اعتماد کنم مخصوصا با شرایطی که دیشب توش گرفتار شده بود.

ساعتی که ازش گرفته بودمو حدود چند هزارتایی فروختم. واسه همون اگه برای پس گرفتنش بیاد سراغم میتونم اول از همه انکار کنم که این اسم من نیس. یادم میاد که دیشب بهم گفت "اگه اتفاقی برای ساعت بیوفته خودتو مرده فرض کن"

"داری به چی نگاه میکنی نکبت؟"
اون نفله ازم پرسید و اومد کناره منو جوم نشست. اسمش تِم .
این دوتا تنها دوستای صمیمی من هستن. با اینکه خوش قیافم اما خیلی دوستانه نیستم مخصوصا با غریبه ها . من به ندرت احساساتمو بروز میدم واسه همون به نظر بقیه آدم سردی به نظر میام. شاید تتوی ژاپنی ام به شکل شکوفه ی گیلاس روی بازوی چپم باعث شده که جوری به نظر بیام که کسی جرات نکنه سر به سرم بزاره. فقط این دوتا نفله ان که تا الان باهام موندن.

ما در حال حاظر دانشجوی سال دومیه معتبرتیرین و تاپ ترین دانشگاه های تایلند هستیم. اما اگه بورس تحصیلی ورزشی نبود ، من نمیتونستم اینجا درس بخونم. درسته من به صورت رایگان اینجا درس میخونم چون تو دبیرستان قهرمان مسابقات ملی تکواندو شدم ، تونستم به راحتی بورسیه بگیرم.

"اگه گزارشمون رو زود تموم کنیم، میتونیم امشب یه سر به محل کار پورش بزنیم؟"
جوم حین ی که داشت با گوشیش کار میکرد گفت

"قبل از این که به فکر نوشیدن باشید ، اول به من کمک کنین"
تم اشاره کرد که برای مدت طولانی نشسته و داره گزارشش رو تنهایی انجام میده.اصلا حوصله ندارم خودمو درگیرکنم، نگاهی به برگه ی توی دستش انداختم ، بدون اینکه بخوام بهش کمکی کنم.

"خوب پس اگه تموم شد بریم...باشه؟"
نه مثله اینکه جوم ول کن نبود. البته اونا همیشه تو کلاب ولو ان، شاید بخاطر اینکه اونا هم مثله من با صاحب اونجا راحت و نزدیکن.
بهش گفتم

"اوکی بابا... میریم"
جوم بازی با گوشیش رو تموم کرد و دوتایی با عجله مشغول تموم کردن گزارش شدن که البته هر پنج دقیقه جوم میپرسید" تموم نشد؟کی تموم میشه؟"
**********************

وحالا ما اینجا هستیم ،نشستیم پشت میزه بار تو کلاب "روت" ، جایی که من توش کار میکنم .
من خیلی با رئیسم نزدیکم ، اسمش جیدِ ، و اون یه زن ترنسه.
رفتمو لباس کارمو پوشیدم و نگاهی به اطراف انداختم که دیدم تعداد کمی توی بار نشستن.

kinn Porsche _ کین  پورشOnde histórias criam vida. Descubra agora