دوم نوامبر سال 1821
پلکهای خستهش رو از هم فاصله داد و به محض باز کردنشون، سوزشی که بر اثر تابش مستقیم نور خورشید نوامبر از لابهلای پردههای بسته نشده ایجاد شده بود رو در نقطه نقطهی چشمهاش، احساس کرد.
در واقع اگر قصد داشت که دقیق باشه، این چهارمین روزی بود که به جای صدای خروسها، با نور ساطع شده از بیرون پنجره و در سکوتی آرامش بخش از خواب بیدار میشد.
و صادقانه، لحظه به لحظهی این روزها رو در حالی پشت سر میذاشت که تمامشون رو صرف دعا کردن از بابت اینکه مرد این حقیقت که باید به زودی اونجا رو ترک کنه و به خونهی خودشون برگرده رو از یاد ببره و یا دست کم اون رو بهش یادآور نشه.
البته که ظاهراً تمام دعا و مناجاتهاش تا اون لحظه، پاسخگو بودن؛ چون جونگ جوان در تمام مدت اقامت چهار روزهش در ملک جونگ، کوچکترین اشارهای به بازگشتش نکرده بود.
و تیونگ؟
اون خواهان بازگشت نبود.
حداقل تا زمانی که مرد اینکه زمان اقامتش به پایان رسیده و باید هر چه زودتر اونجا رو ترک کنه رو درست در مقابل خودش بیان نمیکرد، قصد انجام این کار رو نداشت.
میخواست بیشتر بمونه و تقریبا اطمینان داشت که مادربزرگ هنوز به روستا برنگشته.
میخواست بیشتر بمونه؛ چون به اندازهای احمق نبود که با وجود بدست آوردن شانس نفس کشیدن زیر سقفی مشترک با جونگ جهیون، اون رو نادیده بگیره و خودش رو از این نعمت محروم کنه.
میخواست بیشتر بمونه؛ چون اگر در گذشته کوچکترین شانسی برای شناخت بیشتر مرد نداشت، حالا امید ناچیزش به این امر افزایش پیدا کرده بود.
و میخواست بیشتر بمونه؛ چون اخمهای در هم خانمی که پیشخدمت به نظر میرسید و ملاقات با جونگ جهیون در هر برههی زمانیای از روز و تماشای چهرهی بیحوصلهش رو به هر چیز دیگهای بر روی اون کرهی خاکی، ترجیح میداد.
و البته که بدون شک این حقیقت رو که مرد حالا کمتر از گذشته اون رو از خودش میروند رو پیشرفت عظیمی به شمار میآورد و از این بابت به ارادهی پولادین خودش در این راه، افتخار میکرد.
مگر چند بار در طول عمر و زندگی نامعلومش، شانس بدست آوردن چنین موقعیتی رو داشت که حالا به سادگی از دستش بده و به روند روزمرهی گذر روزهاش برگرده؟
اون هم بعد از اینکه زندگی در یک ملک مشترک با جونگ جوان رو تجربه کرده بود.
و به همین ترتیب، ساعتی بعد این تیونگ بود که درست در همون نقطه و در مقابل درهای کتابخونهی ملک جونگ، ایستاده بود.
YOU ARE READING
𝙏𝙝𝙚 𝙇𝙖𝙠𝙚𝙨 | 𝙅𝙖𝙚𝙮𝙤𝙣𝙜
Fanfiction⊰ 𝘔𝘢𝘪𝘯 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘑𝘢𝘦𝘺𝘰𝘯𝘨 ⊰ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦 "برای اون همین کافی بود که صفحات بیشتری از دفترش، شانس ثبت کردن چهرهی مرد رو بر روی خودشون داشته باشن. تا هر اندازه که به طول میانجامید."