یه گاراژ قدیمی جایی بود که پدر ته باهاش قرار گذاشته بود.
موقع اومدن به اینجا به صد تا چیز فکر کرده بود اما چیزی نمیتونست مانع اومدنش بشه
رو نیمکت چوبی و نیمه رنگ شده ای نسبت و به دور و برش نگاه کرد
با صدای باز شدن در قدیمی و آهنی توجهش جلب شد اونجا چهره مینگی بعد مدت ها دیدلباس های بهتری تنش بود اما خشن تر از قبل به نظر میومد
جونگ کوک از جاش بلند شد
مرد بهش نزدیک شد و گفت: شرمنده که به همچین خرابه ای دعوتت کردموقتی نگاش به دست خالی جونگ کوک افتاد با اخم گفت: اسناد .....
جونگ کوک با اخم گفت: ما باید راجب یه چیزایی با هم حرف بزنیم آقای کیم
مرد نفس محکمی کشید و گفت: چه چیزایی
جونگ کوک ادامه داد: من میدونم هدف اصلی شما نابودی خانواده منه نابودی کسایی که چند ساله دارن فئودالیسم ( روش ارباب _ رعیتی قرون وسطا ) جدید و رایج میکنن و من هم مخالفتی با شما ندارم ، در اصل این خانواده خیلی ساله برای من ارزشی نداره ..... اما
به چشمای تیره مرد خیره شد و گفت: جانگ سونگمین ........ برادر من
مرد دست تو جیب هاش کرد و گفت: میخوای اون آسیب نبینه ؟
کوک جواب داد: سونگمین تو هیچ کار دفتری و اداری شرکت نداشته هیچ اطلاعی از کارای پدرمون نداره
مرد سر تکون داد و گفت: آقای جانگ ..... متاسفم که این حرف و میزنم اما نصف کسایی که دارن من و تو این راه همراهی میکنن میخوان جانگ سونگمین نابود بشه
با این حرف کوک سر جاش خشک شد
برادرش دشمنی نداشت اما داشت همچین بلایی سرش میومد ، با قاطعیت گفت: برادر من هیچ دشمنی نداره کاری نکرده که دشمنی داشته باشهمرد پوزخند زد و گفت: با این حساب فکر کنم شما اون مدارک و درست نخوندی .... هفتاد و دو ساعت بهت وقت میدم آقای جانگ ..... بعدش خودم برای گرفتن اون مدارک میام
از همون دری که اومده بود رفت و کوک و به حال خودش رها کرد
چه چیزی ممکن بود اون همه کارمند و آدم و با سونگمین دشمن کرده باشه .....
باید مدارک و میخوندته همه چیز و برای نامجون و جین تعریف کرد
سوکجین که روبروش روی تخت نشسته بود گفت: همین که زندت گذاشته یعنی خیلی دوست داره ...ته سرش و پایین انداخت و گفت: میدونم ..... من با این کارم عملا خودمون و تو خطر انداختم اما نمیدونم چرا نمیتونم چیزی بهش بگم
نامجون نگاه مرددی کرد و گفت: مطمئنی بهش اعتماد کامل داری؟
ته نگاهی به نامجون کرد و گفت: دارم ، اون خیلی فرصت ها داشت که من و به برادرش تحویل بده یا اسناد و ازم بگیره اما این کار و نکرد .......
جین آهی کشید و گفت: تشنم شد
ته بهش نگاه کرد و گفت: هیونگ یه چیزی هم برای من بیار
نامجون دستش و کشید و گفت: پاشو به زندگیت برس جای اینکه زانوی غم بغل بگیری بچه
ته با لبای آویزون و بی حال گفت: آخه گند زدم چجوری الان باهاش روبرو شم من حتی نمیتونم تو چشمش نگاه کنم
در اتاق باز شد و هر سه به سمتش چرخیدن
ته به چشمای کوک خیره موند اما مرد بدون اینکه نگاهش کنه گفت: پدرت مدارک و میخواد ..... میخوام قبل اینکه بهش بدمش یه نگاه بهش بندازمته یکم تردید کرد اما پوشه رو از تو کمدش در آورد و به مرد داد
کوک از اتاق خارج و جو دوباره سنگین شد
نامجون به پشت پسر زد و گفت: درست میشه نگران نباشتهیونگ همراه جین و نامجون از اتاق خارج شدن و اونجا جونگ کوک و دیدن که داشت برگه ها رو میخوند
نامجون کنارش نشست و گفت: دنبال چی هستی؟؟؟؟کوک برگه هایی و که خونده بود کنار گذاشت و گفت: چیزی که نشون بده سونگمین هم تو گند کاری های مرد سهیم بوده
نامجون ابرو بالا انداخت و گفت: مگه همچین چیزی ممکنه ..... سونگمین که به مدت خارج کشور بود بعد اینکه برگشت هم کار رسمی نداشت
جونگ کوک که داشت با اخم برگه ها رو میخوند گفت: ترسم از همینه ..... آدمی که شغل رسمی نداشته و کاراش هیچ جا ثبت نشده
به برگه سوم که رسید دستش خشک شد
نوشته ها بهش یه چیز و نشون میدادن اینکه پدرشون نذاشته بود سونگمین بیکار بمونه
چه تو مدتی که تو آمریکا بوده چه زمانی که برگشته بوده ...... همش درگیر یه کار بوده
پشتیبانی مالی ناشناس ساخت و ساز های اشتباه و واردات کثیفتمام شماره کارت ها آدرس ها و حتی آدمایی که این بین رابط بودن ..... همشون به برادرش ربط داشتن
و این برگه ها تمامشون این و اثبات میکرد
نامجون با دیدن چهره قرمز شده جونگ کوک سریع برگه ها رو ازش گرفت و گفت: جونگ کوکا من و نگاه کن ...... پسر من و نگاه کن الان سکته میکنی بگو چی نوشته
جونگ کوک با صدای آرومی گفت: تمام ... ساختمون هایی که ساخته شد ..... پارسال همشون ریختن ....... تمام اون جنس های فاسد شده وارداتی ، همه ..... آدمایی که گند زده بودن و فراریشون داده بودن .... منبع مالیشون به سونگمین برمیگرده ، با مدرک
جین و ته شوکه به سمت اونا دویدن
ته با دیدن قیافه جونگ کوک دستش و گرفت و گفت: هی من و نگاه کن عزیزم ..... من و ببین
جونگ کوک نگاهی به پسر کرد و گفت: زندش نمیذارن
ته رو دسته مبل نشست و محکم بغلش کرد موهاش و نوازش کرد و رو به نامجون گفت: براش آب میاری ؟؟؟
جونگ کوک به دست ته چنگ زد و گفت: نمیتونم از دستش بدم ، نمیتونم
تهیونگ پلک هاش و بهم فشرد و گفت: نمیذارم چیزی بشه بهت قول میدم
جین نگاهی به پسر کرد و ته گفت: با پدرم حرف میزنم ، نمیذارم سونگمین طوریش بشه
اینم از این
مراقب خودتون باشید 💣😂🎲📽️🔞♟️🍁🤔😘🥱🎲💫😂🌁🍇🙂🪐🙂🎧🍁😐♟️🎧🔞🙂⚫📽️🪐🌌🎲😅💫🌌📽️🙂⚫⬜🤔🔞⬜🤔⬜🤔🥊🍁📽️🪐💣🪐🫐🫐💣🌁🍷⌛🍷🌁⌛💣🫐🍇🍺🙂😐💖😘😐😐🤔🫐♟️⚫⌛🌁🍷🍷⌛🌁🍺🍁💖😐🤔💖⬜🤔💣🍇🫐💣🍇🫐⌛🍇🫐🥊📽️🪐
YOU ARE READING
kookv my hero [ Completed ]
Fanfictionقهرمان من 🍸 کاپل: کوکوی ، نامجین ژانر: درام ، اکشن ، عاشقانه ، اسمات ، امپرگ اون قهرمان تهیونگ بود تو شبی که فکر نمیکرد کسی بتونه نجاتش بده سر راهش سبز شد و امن ترین خونه جهان و بهش داد