سوکجین بالا سر نامجون نشسته بود و به چهره کبود و زخمیش نگاه میکرد
دستگاهایی که بهش وصل بودن خیلی عذاب آور بودن
نامجون قدرتمندش نباید به اونا وابسته میبودآه بلندی کشید و در اتاق باز شد
ته رو نوک انگشت وارد اتاق شد و کنار جین وایساد و به نامجون نگاه کرد
سوکجین بدون اینکه چشم از نامجون برداره گفت: جونگ کوک چطوره ؟تهیونگ با غمی که از تو نگاهش نمیرفت گفت: داره بهتر میشه اما بازم ..... بازم خیلی کتک خوردن و شکستگی دارن جفتشون
سوکجین دستش و مشت کرد و گفت: اون مرتیکه عوضی .....
ته نگاهی بهش کرد و گفت: من .... من متاسفم هیونگ
جین خارج از عصبانیتش بهش نگاه کرد و گفت: تو چرا متاسفی؟ کاری از دستت برنمیومدتهیونگ بغضش و قورت داد و گفت: بازم ..... اونا .... اونا الان اینجوری شدن من .....
سوکجین بلند شد و پسر جوون تر و بغل کرد و گفت: هیش چیزی نیست
پسر لباس جین و چنگ زد و چشماش و به شونه مرد فشار داد تا اشکاش بند بیاد اما فقط گریه اش بیشتر میشد
سوکجین موهاش و نوازش کرد و گفت: چیزی نیست تهیونگا ، زود خوب میشن
پسر سرش و تکون داد و ترجیح داد یکم دیگه تو بغل امن و گرم مرد بزرگتر بمونه
چند روز گذشته بود و هنوز هیچکدوم اون ها بهوش نیومده بودن
حیاط بیمارستان تقریبا خلوت بود و فقط تهیونگ بود که رو یه نیمکت نزدیک درخت های بلند نشسته بود
سوکجین بسته غذا هایی که دستش بود و به سمت ته برد و کنارش نشستپسر که تو این مدت خیلی کم حرف تر شده بود گفت: مرسی هیونگ
سوکجین بدون اینکه چیزی بگه یا تلاش کنه آرامش پسر جوون تر بهم بخوره گفت: قابل نداره
تو سکوت و آرامش غذاشون و خوردن و تهیونگ بالاخره به حرف اومد ، در حالی که به روبرو خیره بود گفت: بابام بهم زنگ زد ، گفت میخواد برگردم پیشش
سوکجین نگاهش کرد و گفت: یعنی چی؟
ته پوزخندی زد و گفت: گفت تمام اسناد و گرفته و اینجوری میتونه هر کاری که میخواد بکنه ....... گفت برگردم پیشش چون دیگه میتونیم مثل قبل زندگی کنیم
سوکجین با اخم بهش نگاه میکرد و منتظر بود حرفش تموم شه
تهیونگ به جین نگاه کرد و گفت: تلفن و رو پدر خودم قطع کردم جین ....... گیج شدم نمیدونم باید چیکار کنمسوکجین آهی کشید و گفت: نمیتونم بهت اجازه بدم بری و ببینیش تهیونگ ، حقیقتش میترسم اونجا نگهت دارن و من کسی نیستم که بتونم با جونگ کوک مواجه بشم ..
تهیونگ خنده آرومی کرد و گفت: درسته اون خیلی بد قاطی میکنه
جین با لبخند ادامه داد: اما خوبه که اسناد و دارن خیلی خوبه ، اینجوری میتونن کارای اشتباهی که شده ......
YOU ARE READING
kookv my hero [ Completed ]
Fanfictionقهرمان من 🍸 کاپل: کوکوی ، نامجین ژانر: درام ، اکشن ، عاشقانه ، اسمات ، امپرگ اون قهرمان تهیونگ بود تو شبی که فکر نمیکرد کسی بتونه نجاتش بده سر راهش سبز شد و امن ترین خونه جهان و بهش داد