زخم پنجم🌬🌫

20 13 0
                                    

امیلی
سوم شخص ~~
امروز بچها باید توی کلاس تربیت بدنی شرکت میکردن ، همشون باید این درس رو پاس کنند.
باید ورزش خودشون رو انتخاب میکردن و گروه بندی میشدن
برای هر ورزش چهار گروه تشکیل میشد که دو تا دوتا با هم مسابقه می دادند و در آخر دو گروه برنده با هم مسابقه می
دادند و گروهی که توی آخرین مسابقه برنده میشد بهش جایزه تعلق میگرفت .
سه نوع ورزش داشتن : شنا_ تنیس _ بسکتبال
_ بسکتبال _
اینجا هیچ کس با جایزه کاری نداشت!
اینجا یک نبرد تن به تن بود
بین سهون و جاستین ...
جونگین:بچها نظرتون توی کدوم شرکت کنم؟
لوهان:نمیدونم ، من از هیچ کدوم سر در نمیارم .
کیونگسو:من میگم همه با هم تو یک ورزش شرکت کنیم تا شاید هم گروهی بشیم.
لوهان:آره فکر خوبیه .
جونگین:پس حالا که قراره همه با هم باشیم بسکتبال رو انتخاب کنیم .
لوهان:باشه .
کیونگسو: منم مشکلی ندارم.
مربی:پسرا انتخاب کردین ؟
جونگین:بله ، همه مون بسکتبال رو انتخاب کردیم.
مربی :باشه باید ببینم کدام گروه به بازیکن جدید نیاز داره.
مربی چشم اش به میا که تازه لباساش رو عوض کرده بود و داشت وارد زمین میشد خورد و گفت :سهون بیا اینجا .
سهون رفت پیش مربی ..
سهون:بله؟
مربی :چه گروه هایی نیاز به بازیکن دارن؟
سهون:گروه من و جاستین دو نفر کم داره.
مربی : باشه ، فعلا جونگین و کیونگسو برید توی گروه جاستین
لوهان تو هم برو توی گروه سهون.
امروز با یکی از قوی ترین بازیکن های مدرسه صحبت کردم اونم گفته میخواد تو گروه تو باشه هونا!!
سهون: پس گروه ها تکمیل شدن .
مربی : آره تا شما خودتون رو گرم کنید اون بازیکن هم می رسه.
سهون سری تکون داد و دست لوهان رو کشید و همراه خودش برد سمت رختکن.
سهون:برو توی کمد شماره هفت یک دست لباس بپوش.
لوهان: باشه ...
لوهان در کمد رو باز کرد و به لباس ها خیره شد میخواست بپوشه که دید سهون همین‌طور زل زده بهش ...
لوهان با خودش:نکنه انتظار داره جلوی اون لباس عوض کنم!
سهون :منتظر چی هستی؟
لوهان با خودش :اگر بهش بگم چه فکری میکنه؟ اون نمیدونه که من تا حالا جلوی هیچ کس بدون لباس نبودم!
لوهان:ه..هیچی.

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

لوهان ~
در کمد رو کاملا باز کردم و سعی کردم خودم رو پشتش مخفی کنم لباسام رو عوض کردم و خواستم برگردم که با صورت خوردم به یه چیزی !
سهون :حالت خوبه ؟ جلوت نگاه کن !
اون عوضی تمام مدت پشت من بود! بیشعور هیز !
بدون اینکه جیزی بگم هل اش دادم و از رختکن آمدم بیرون
همینطور که بینی ام رو میمالیدم رفتم پیش بقیه تا گرم کنم...

🍂🍂🍂🍂🍂

سهون~
چرا اینطوری کرد ! احمق! نصف دخترای این مدرسه آرزوشونه من بهشون نگاه کنم...
ولی خب نمی تونم خودم رو گول بزنم !
اون از اولش فهمیده بود قصد من چیه...

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

سوم شخص~
یک مسابقه ی کوچیک بین بچه ها برگزار می‌شد تا از طریق اون نمره ای توی تربیت بدنی بدست بیارن  مسابقه ی دو
افراد دو گروه بصورت جداگانه مسابقه میدادن
افراد گروه توی این مسابقه رقیب همدیگه بودن.
گروه سهون...
عضو جدید گروه که اسم اش شایلی بود هم به گروه اضافه شد و حالا زمان شروع مسابقه بود

Freak🎭Donde viven las historias. Descúbrelo ahora