part 05

160 63 9
                                    

ووت 3>

.
.
.

با قدمای بلند خودشونو به سمت دیگه ای از محراب رسوندن ..

انتظار برای تموم شدن حرفای اون لیدر لعنتی خیلی سخت بود وقتی کنجکاوی رو با تموم سلولای مغرت حس میکردی ..

جیمینی که صبرش به اخر رسیده بود از بین جمعیت دستشو بالا برد تا توجه مرد رو جلب کنه ..

" عام .. معذرت میخوام ولی میتونم یه سول بپرسم ؟ "

مرد ایتالیایی عینکشو روی چشماش‌ تنظیم کرد و با تکون دادن سرش موافقت خودشو اعلام کرد ..

چند قدمی جلو تر از همه ایستاد ..

" میخواستم بدونم زیر معبد چیزی وجود داره ..؟! "

سوالش تقریبا بیشتر کسایی که اونجا بودن رو متعجب کرد .. بیشتر افراد حتی لیدر گروه ام‌ پیش بینی میکرد که سوال اون پسر تقریبا ریز جسه چیزی درباره سنگ نگاره ها .. نقاشی ها یا هر موضوع‌ دیگه ای باشه نه زیر معبد ...

مرد میانسال ‌لبخند کوتاهی زد ..‌به هر حال پرسش اون پسر ام‌ یه سوال درباره معبد محصوب میشد .. مهم نبود چه سوالی باشه ..

" زیر معبد چیز خاصی نیست فقط یک سری سیستم تعبیه هوا و لوله کشی آب "

جیمین با تشکر کوتاهی از گروه خارج شد و دوباره همراه جین کناره اون علامتی که پیدا کردند رفتن ..

جین هنوزم ذهنش مشغول بود اگه هر تاریخ‌شناس دیگه ای همچین چیزیو میدید اونو به عنوان یکی از حروف الفبا روم باستان ترجمه میکرد نه نظریه جیمین و خودش ..

" هی .. اینو ببین "

توجهشو به جیمینی که کارت پستال چروک شده رو کنار گرفته بود داد ..

علامت مشابهی شبیه کنده کاری دیوار روی اون کاغذ بود ..
همه یافته هاشون یه معنی رو میداد ..

"جیمین .. فک نمیکنم همه اینا تصادفی باشه .."

سرشو به معنای تایید تکون داد و دستشو پایین اورد

" فقط همین نیست اون توی اکثر نامه هاش واسم همچین حروفی رو توی پایانش مینوشت .. البته بیشترشون رو هنوز به همون شکلی که بودن مهر و موم شده توی یه جعبه وسیله های قدیمی نگه داشتم ... "

با کمتر شدن سر و صدا های اطرافشون به دور بر نگاهی انداختن ..اوه .. سالن اصلی خلوت شده بود این یعنی زمان بازدید به پایان رسید .. چیزایی که پیدا کرده بودن تا همینجا به نظر کافی میرسید .. میتونستن بعداً هم دوباره سر بزنن ..
.
خودشون رو به همون اتوبوسی که باهاش مسیر رفت رو طی کرده بودند رسوندن ..
امروز روز عجیبی محسوب میشد ..

جیمین دستشو از پنجره بیرون برد .. بارون تموم شده بود ولی عطرش هنوز توی هوا جریان داشت ..

Unbound (Vmin)Where stories live. Discover now