part 04

168 67 36
                                    

ووت 3>

.
.
.

تک تک وسایلشو بار دیگه چک کرد .. و به کوله پشتیش برگردوند ..
نگاه متأسفی به شمع روی میزش انداخت.. البته اگه الان میشد به اون تپه سفید اب شده شمع گفت .. بعد از برگشتن باید فکری به حالش میکرد ..

بی اهمیت از کنار میز رد و شد و از در خروجی بیرون رفت ..

"ایشش ... لعنتی ‌.."

با سرعت زیاد دوباره به خونه برگشت و چترشو برداشت .. کلا فراموش کرده بود امروز قراره هوا بارونی باشه .. نه اینکه از بارون خوشش نیاد برعکس اون کاملا عاشقش بود فقط از خیس شدن بدش میومد نمیخواست مثل یه موش آب کشیده بشه ..

قدم زنان توی خیابون راه میرفت تا به مقصدش برسه .. به خاطر حس و حال خوب امروزش براش خوشایند نبود که بخواد تاکسی بگیره و همچین خلسه ای رو از دست بده ..

قفل صفحه گوشیشو روشن کرد .. اوه .. زمان کلا از دستش در رفته بود .. سرعتشو با دویدن بیشتر کرد و هرچی که به مقصدش نزدیک تر میشد نمای ساختمون دانشگاه بیشتر واضح میشد و به چشمش میخورد ..

با نفس نفس خودشو به جین که در حال سوار شدن به اتوبوس بود رسوند

"جیننن ... هییی .. وایـ .. وایسااا .."

با تموم توانش گفت و بالاخره جین به سمتش برگشت و با تعجب تا موقع رسیدن جیمین به دو قدمیش بهش خیر شد ..

" بدو سوار شو پسر .. فقط یه دیوونه ای مثل تو میتونه این همه راه رو پیاده بیاد ..‌ شانست گفت به موقع اومدی .. کم کم داشتن نگران میشدم که نیـ.. "

جیمین بی حوصله سرشو بالا گرفت ..

"عاحح .. باشه باشه دستمو بگیر خسته شدم .."

دستشو گرفت و از پله اتوبوس بالا کشیدش ..
با چشماش دنبال یه صندلی دو نفره گشت وقتی دید همه جا پر شده مجبور شد با جین صندلی اخر بشینن ..

هندزفری شو توی گوشش زد و اهنگ مورد علاقشو پلی کرد .. وقتی حالت دلخور صورت جین رو دید یه طرف هندزفری رو سمتش گرفت ..

هر دو تا رسیدن هیچ حرفی بینشون رد و بدل نشد .. ولی خب دیدن منظره های بیرون شهر با بارون و آهنگ بهتر از هر کار دیگه ای بود ..

با صدای لیدر گروه هر دو توجهشون رو بهش دادن و دستی که داشت به سمتی اشاره میکرد رو دنبال کردن..

جین با دهن باز شد نگاهشو به اون سمت داد .

" واو .. جیمین ببین .. رسیدیم .. لعنتی سقفش مثل یه توپه بزرگه .. "

جیمین با تفسیر دوستش با دستش اروم پشت سر جین زد ..

"این همه داستانای تاریخی دربارش نوشتن که تو بیای بگی شبیه یه توپ بزرگه ؟؟ .. پابو .."

Unbound (Vmin)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang