Part2

216 27 13
                                    

ساتورو ...هفته دیگه ازدواج میکنه! 
دستهای کس دیگه ای رو میگرفت؟ لبخنداش رو برای شخص دیگه ای به نمایش میذاشت؟.. نه!.. امکان نداره!.. نه تا زمانی که سوگورو اونجا بود!
به طور جدی یه سری اشتباهاتی داشته!.. اما این به این معنی نیست اجازه بده تنها و بهترینش تااخر عمر از دست بره!
  با خشونت از رختخواب بلند شد، تلفن همراهش روروشن کرد و شماره سودا رو گرفت.. درست نبود ساعت 1 شب با شرکت و منشی تماس بگیره.. اما چه اهمیتی داشت؟! 
سودا به وضوح خواب آلود بود، و با صدای مبهم جملاتی رو میگفت... گتو بدون گوش دادن و پاسخ دادن پرسید:سودا سان لطفا تعطیلی من رو برای یک هفته برنامه ریزی کنید.
سودا_گتو سان مطمئن نیستم موافقت بشه... 
_خواهش میکنم من واقعا کار مهمی دارم! 
سودا_قصد دخالت ندارم.. اما.. میتونم بپرسم مشکل چیه؟ 
_میخوام مردی که نمیشناسم رو تا سر حد مرگ زجر بدم و عشق زندگیمو قبل از روز ازدواجش پس بگیرم!!! 
موهای بستش رو از اغوش کش تنگ بیرون آورد و به روزی که در انتظارش بود فکر کرد

*****
وقتی بیدار شد سردرد عجیبی داشت.
از روی تخت بلند شد و شقیقه هاش رو ماساژ ارومی داد. 
مطمئن نیست شب قبل چطور گذشت.از سفر کسل کنندش برگشت... 
چمدونش به طرز نامرتبی گوشه اتاق رها شده بود و بعد... 
جمله ای که مثل رعد به مغزش کوبید!
چشماش گشاد شد و سعی کرد جزئیات بیشتری رو به یاد بیاره!!! تمام اینا کابوس بود!! 
 به سرعت تلفنش رو برداشت. اولین چیزی که دید.. ساعت 7 صبح بود.
به سرعت وارد پیام هاش شد
پیام ناخوانده:
"satoru"
_سلام!!! صبح بخیر!! 
_خوابی؟ ؟؟ 
_هروقت اومدی کیوتو بهم زنگ بزن! :) 
+اوه خدای من این یک خواب نبود!
طرز لحن پیام و کلمه کیوتو بزرگترین مدرک رو برای اثبات اتفاقات غیر باور تشکیل میداد. 
چیزی که سوگورو بلا فاصله به یاد اورد!
_اوه لعنتی.. 
به ارومی زیر لب زمزمه کرد و سمت دستشویی رفت تا صورتش رو بشوره 
شاید نتونسته باشه از دزدیده شدن عشقش توسط شکارچیا حفاظت کنه اما قطعا اجازه نمیداد این پارازیت همیشگی باشه... و حالا نوبت عملی کردن نقشه بود:به کیوتو برو. مرد ناشناسی که موفق شد قلب زیباترین فرشته رو بدزده بکش و عشق زندگیت رو برگردون!
توی اینه نگاهی به خودش انداخت و پس از اطمینان حاصل کردن از چهرش گفت_تصیح میکنم.. همون اول نمیکشمش.. شاید تیکه تیکه کردن بهتر باشه! 
 انگشتاش رو روی کیبورد سرد موبایل گذاشت و با سرعت تایپ کرد
"تا دوساعت دیگه اونجام "
پس از ارسال سمت کمد رفت و لباس های نازک و کمتری پوشید.
تیشرت استین کوتاه مشکی و شلوار لی.. استایل ساده ای که همیشه مورد علاقه ساتورو بود. 
کوله سورمه ایش رو روی زمین رها کرد و چند لباس، مسواک، عطر مورد علاقش و چند عکس مشترک پر خاطره رو برداشت. گتو هیچوقت اعتراف نکرد این عکس ها رو داره و تمام مدت جدایی اونهارو کنار تختش میگذاشت و شب ها تا زمانی که به خواب میرفت تماشا میکرد.
لبخند ارومی زد و با شصتش گونه های سرد داخل عکس رو نوازش کرد.
دلش برای گرمای تن ساتورو تنگ شده بود.. زمانی که وقتی برمیگشت خونه با بزرگترین لبخند میگفت"خوش اووومدی"
یعنی هفته دیگه تمام این جملات برای کس دیگه ای خواهد بود؟؟.. هرگز!!!!
گتو هرگز اجازه نمیداد گرگ ها نیلوفر زیباش رو لمس کنن!
چمدونش رو بست و سراغ موبایلش رفت
"پیام ناخوانده"
"satoru"
این عالیه!! منتظرتمD:

promiseWhere stories live. Discover now