Part.14

1.3K 190 45
                                        

Jimin's POV

تقریبا یک دقیقه پیش اون پسرِ یوگیوم نام رو که تو کلاس سوکجین بود پیدا کردم. سوکجین روی نیمکت حیاط مدرسه خوابش برده بود پس نمی‌تونست جلوی من رو از کاری که می‌خواستم بکنم بگیره.

این نوع از آزار و اذیت رو نمی‌تونستم تحمل کنم. اون سوکجین من رو آزار داده بود. سوکجین معصوم و شکننده‌ی عزیزم رو!

«می‌تونی بهم بگی کلاستون کی شروع می‌شه؟ من باید یه چیزی رو اعلام کنم.»

سعی کردم لبخند بزنم اما شکست خوردم.

«هشت دقیقه‌ی دیگه.»

دختر محترمانه گفت و بعد از تعظیم کردن به داخل کلاسش رفت.

صبر کردم تا زنگ بخوره و تمام بچه‌ها وارد بشن. مخصوصا معلمشون.

اون یارو، یوگیوم، حد و حدودها رو رد کرده بود. درسته. سوکجین 15 ساله بود و ذهنیت کثیف داشتن تو این سن طبیعیه اما سوکجین من خیلی معصوم و پاک بود. نباید اون روح لطیف و شکننده‌ش تیره و تاریک می‌شد. بقیه حق نداشتن بهش به چشم اسباب‌بازی جنسیشون نگاه کنن. سوکجین حتی معنی کلمه‌ی سکس رو نمی‌دونست.

«اوه هیونگ. جلوی کلاس من چیکار می‌کنی؟ دنبال سوکجین می‌گردی؟»

جونگکوک ازم پرسید. قیافه‌ش سرد و خنثی بود اما چشم‌هاش خسته و خواب‌آلود بودن.

«دنبال یکی به اسم یوگیوم می‌گردم.»

«یوگیوم؟ چرا؟»

«سعی کرد سوکجین رو دستمالی کنه.»

«چییی؟؟؟»

«برو بشین رو صندلیت.»

من عصبانی بودم. به شدت عصبانی!
اول اینکه اون سعی کلاس پاک‌ترین پسر توی شهرمون رو لمس کنه،
دوم اینکه، اون بهش آسیب زد،
و سوم اینکه، اون پسر کیم سوکجین بود.

الان وقتش بود که یوگیوم تقاص پس بده!

«اوه پارک جیمین.»

معلم، که برحسب اتفاق معلم مورد علاقه‌ی خودم بود، اسمم رو صدا کرد.

«فقط اینجام تا یه چیزی رو اعلام کنم مادام.»

«البته..بفرما.»

نفس سختی کشیدم. جو سنگینی توی کلاس وجود داشت. تلاش کردم تمام دردی که توی قفسه‌ی سینه‌م احساس می‌کردم رو بیرون بریزم.

«یک نفر به اسم یوگیوم، کیم سوکجین رو مشت و لگد زده! می‌دونید چرا اینکار رو انجام داده؟ چون احساس نیاز و شهوت می‌کرده!!»

همه‌ی کلاس به من نگاه می‌کردن. صداهای "چی؟" "اوه خدای بزرگ" و مثل این‌ها کاملا و واضحا به گوشم می‌رسید.

«می‌بینید، اون سعی کرد کیم سوکجین معصوم و پاک رو لمس کنه!! اون سعی کرد به سوکجین تجاوز کنه!!!!»

«پارک جیمین. منظورت چیه؟»

معلم سانگ پرسید. صداش بالا و پایین می‌شد.

«سوکجین به من گفت که یوگیوم چطور خودش رو بهش تحمیل کرده. اما سوکجین طوری که هست رفتار کرده. همه‌مون می‌دونیم که چقدر اون پسر بی‌گناه و بی‌قضاوته. درسته؟ اما الان داره حالش از بدنش بهم می‌خوره. احساس انزجار می‌کنه و همه‌ش بخاطر کاریه که یوگیوم انجام داده!!»

یک قطره اشک از چشمم فرار کرد اما سریع پاکش کردم.

«من هیچ کاری نکردم.»

یک نفر از ته کلاس ادعا کرد.

«پس من فرض رو بر این می‌ذارم که تو یوگیوم باشی!»

به همون عوضی‌ای که مطمئنم کرده بود گفتم و لبخند شیطانی‌ای زدم.

«گفتم که من هیچ‌ کاری نکردم!»

همون پسر دوباره فریاد زد.

«فکر کردی باور می‌کنم؟»

دست‌هام رو مشت کردم.

«یوگیوم، جیمین، دنبالم بیاین.»

معلم گفت.

_______

متعجبم ورا جونگکوک هیچ کاری نکرد.
انی ایدیا؟

HUYNG || BTS×JINWhere stories live. Discover now