Yoongi
«مدرسهها تو سه چهار روز آینده باز میشن، به ثبتنام کردن سوکجین فکر نمیکنی؟»
تهیونگ درحالی که دست به سینه میشد ازم پرسید.
«اگه بقیه راجبش بفهمن چی؟ خیلی ریسکیه!»
بهش گفتم و چشمهام رو چرخوندم.
«نمیفهمن. ما میتونیم صبح زود بیدارش کنیم و منم شخصا همراهیش میکنم تا قبل از اینکه کلاسش شروع بشه تو مدرسه تنها نباشه.»
«تو دیوونهای.»
«یونگی هیونگ! من فقط دارم پیشنهاد میدم. اوکی؟»
تهیونگ رو ایگنور کردم.
اوکی، شاید اون و سوکجین خیلی بهم نزدیک بودن ولی من نمیذاشتم اون برای پسر من تصمیم بگیره.
ایدهی تهیونگ عالی بود، ولی وقتی یه مدت اون صبح زود به مدرسه میرفت، بقیه بهش شک میکردن چون همهمون میدونستیم تهیونگ چقدر تنبل بود و همیشه بهزور مدرسه میرفت. تهِ احمق!
من یه ایدهی بهتر داشتم.
«فعلا برو و از سوکجین بپرس نظر خودش چیه..منم میرم پیش جونگکوک تا هندزفریش رو برگردونم، از موقعی که مال خودم خراب شده نگهش داشتم و یادم رفته پسش بدم.»
گفتم و هردومون راهمون رو جدا کردیم. من به سمت اتاق جونگکوک رفتم و تهیونگ به سمت اتاق من.
وقتی به اتاق کوک رسیدم، در رو باز کردم و با یه جونگکوکِ هورمونی که داشت خودارضایی میکرد مواجه شدم.
«گاد، جونگکوک! صبحِ به این زودی؟»
هندزفریش رو به سمتش پرت کردم و به سرعت چشمهام رو بستم.
«ببخشید هیونگ...هههه.»
جونگکوک گفت.
چشمهام رو باز کردم و دیدم که زیپ شلوارش رو بالا کشیده.
«داشتی دوباره پورن نگاه میکردی؟»
جونگکوک سرش رو به چپ و راست تکون داد.
«خودت داری میبینی هیونگ، من فقط زیباترین پسری که تصور میکردم رو دیدم. نمیدونم چرا وقتی کیوتیش رو دیدم بالا زدم. اون هندسام و در عین حال زیباعه، اصلا این امکان پذیره؟»
گفت و یه نیشخند کوچیک زد.
«تو فقط یه نوجوون هورمونیای جونگکوک.»
بهش گفتم و چشمهام رو چرخوندم. در رو بستم و به سمت اتاق خودم رفتم.
«سلام یونگی هیونگ.»
سوکجین وقتی وارد شدم گفت.
بهش لبخند کوتاهی تحویل دادم و خودم رو روی تخت انداختم.
«اوه..یونگی هیونگ مثل دیک بنظر میاد، مگه نه؟»
صدای تهیونگ رو شنیدم.
«خفهشو تهیونگ.»
«تهته هیونگ؟ یونگی هیونگ؟»
«هووممم؟»
من و تهیونگ هر دو همزمان گفتیم.
«ازتون ممنونم.»
یه چیز فوقالعاده نرم رو روی گونهم احساس کردم. سوکجین گونهی من و تهیونگ رو به عنوان تشکر بوسیده بود.
«مامانم اینو بهم یاد داد..به عنوان تشکر یا بخاطر مهربونیشون، به بقیه یه بوس روی گونهشون هدیه بده.»
«من از این به بعد حاضرم همیشه اینطوری رفتار کنم.»
تهیونگ که بهنظر میومد مست این بوسه باشه زمزمه کرد، اما صداش به قدری بلند بود که من و سوکجین بشنویم.
«احمق!»
_________
سلام بیبی همسترای گشنگم.
امیدوارم از این قسمت هم لذت برده باشید~گایز من فعلا بغضیدم.😭
هاروی رو باید یه مدت از خودم جدا کنم.😭
انگار یکی داره قلبمو تو مشتش فشار میده. خیلی بده.😭💔همین دیگه،
دوستتون دارم.
خدافظ.✨💕
![](https://img.wattpad.com/cover/304559512-288-k668765.jpg)
YOU ARE READING
HUYNG || BTS×JIN
Romance[هیونگها/𝙃𝙐𝙔𝙉𝙂𝙎] 👼🏼 «سوکجین جوونترین پسر بین بیتیاسه و همهی اعضا احساساتی نسبت بهش دارن...» ➪ 𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐌𝐨𝐉𝐢𝐧𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 ᯽🍕 *این فیکشن فعلا آپ منظمی نخواهد داشت. 👼🏼 ️کاپل: سونسام 👼🏼 ژانر: فلاف/ کیوت/ اسمات / م...